مذهبی

  • خانه 

بخش ششم از زندگانی امام علی (ع)

16 اسفند 1395 توسط نازي مولائي

​تعدادی از خوارج تصمیم به قتل علی، معاویه، و عمرو عاص به صورت همزمان گرفتند تا به عقیدهٔ خود اسلام را از دست این سه تن که مسئول جنگ‌های داخلی بودند، خلاص کنند[۲۱۰] که تنها موفق به کشتن علی شدند و معاویه و عمرو عاص جان سالم به در بردند.[۲۱۱]

در منابع روز ضربت خوردن علی ۱۷، ۱۹، و ۲۱ رمضانگزارش شده‌است. اما شیخ مفید روز ۱۹ را صحیح‌تر می‌داند و ابن ابی الحدید نیز می‌نویسد چون این سه تن کارشان را عبادت می‌دانستند بنابراین آن را در شب قدر ۱۹ رمضان قرار دادند تا ثواب بیشتری برده باشند. روز مرگ علی هم در منابع از ۱۱ تا ۲۱ رمضان گزارش شده‌است و مدت تحمل ضربت را دو یا سه روز دانسته‌اند.[۲۱۲]

علی هنگامی که مشغول خواندن نماز صبح در مسجد کوفه بود و به روایتی دیگر در کنار در مسجد[۲۱۳] توسطعبدالرحمن بن ملجم و با یک شمشیر زهرآگین از ناحیهٔ سر[۲۱۴] ضربت خورد. عبدالرحمن این عمل را به قصد انتقام‌گیری از وی در قبال کشتار نهروان انجام داد. دو روز بعد در ۱۹ یا ۲۱ رمضان ۴۰ هجری، علی در سن ۶۲ یا ۶۳ سالگی[۲۱۵] درگذشت.[۲۱۶]

علی از مدت‌ها قبل می‌دانست که کشته می‌شود، حال یا محمد به وی گفته بود یا خودش این مطلب را حس کرده بود. روایات زیادی وجود دارد که در آن محمد یا علی خبر می‌دهند که ریش علی از خون فرق سرش رنگین می‌شود. عمدتاً در منابع شیعی بر روی این مطلب تأکید شده‌است که علی با وجود آگاه بودن از سرنوشتش، کس دیگری را به جای خود به امامت نماز جماعت نگذاشت و با وجود اینکه دیگران به وی در مورد احتمال کشته‌شدنش هشدار داده بودند، با خواندن ابیاتی هراس از مرگ را نفی کرده بود. علی حتی پیش‌بینی کرده بود که ابن ملجم قاتلش خواهد بود. رابطهٔ بین علی و ابن ملجم تنش‌برانگیز بود. با این همه، علی در مقام خلیفه هیچ اقدامی علیه ابن ملجم انجام نداد. به روایت ابن سعد، علی گفته بود «چگونه کسی را بکشم که هنوز مرا نکشته‌است»؟ حتی وقتی کسی از قبیلهٔ مراد یا کسی که از زبان خود ابن ملجم نقشهٔ قتل را شنیده بود، در این باره به علی هشدار داد، علی پاسخ داد که هر انسانی را دو فرشته که بر روی شانه‌هایش قرار دارند، تا لحظهٔ مرگ حافظ‌اند و آن لحظه را تقدیر معین می‌کند.[۲۱۷]

شب قبل از واقعه، ابن ملجم به همراه وَردان و شَبیب بن بَجَره شمشیرهایشان را به زهر آغشتند و کنار در مسجد منتظر ماندند تا علی به منظور اقامهٔ نماز صبح به مسجد وارد شود. به محض ظاهرشدن علی، شبیب به وی حمله برد اما شمشیرش به لغاز در اصابت کرد و خطا رفت. شبیب فرار کرد و در میان جمعیت گم شد. وردان نیز بی‌سروصدا گریخت، به خانه رفت و حریر از سینه باز کرد. چون پسرعمویش او را در این حالت دید، مشکوک شد و وی را کشت. تنها ابن ملجم باقی‌مانده بود. او در حالی که فریاد می‌کشید «ای علی، حکمیت خاص خداست، نه تو و یارانت» ضربتی به فرق سر علی وارد آورد و خواست بگریزد که ابو اَدماء همدانی وی را به زمین افکند. علی به خانه‌اش بازگشت و ابن ملجم را پیش وی آوردند. ابن مجلم به علی گفت که ۴۰ روز شمشیرش را تیز می‌کرده و از خدا خواسته‌است که با آن شرورترین مردان را بکشد. علی در پاسخ گفت خود ابن ملجم با همین شمشیر کشته خواهد شد و وی را شرورترین مردان نامید.[۲۱۸]

علی در اجرای شرع اسلامی سخت گیر بود و در مورد قصاص قاتلش نیز منابع تقریباً حاکی از آن هستند که وی گفت که دقیقاً یک ضربت به ابن ملجم وارد شود. اما برخی منابع این گونه بیان نشده اند . برخی منابع می‌نویسند که علی فرمان داد صبر شود تا اثر ضربت بر وی معلوم شود، اگر زنده ماند خود در مورد وی تصمیم می‌گیرد. شیخ مفید روایت می‌کند که علی گفت، این قاتل همانند قاتل محمد پیامبر اسلام است و باید کشته و جسدش سوزانده شود. برخی روایات حاکی از آنند که علی به حسن و هاشمیان توصیه کرد که به بهانه خون خواهی از وی، خون مسلمانان را نریزند و قاتلش باید دقیقاً به همان صورتی که علی کشته شد کشته شود. روایتی از ابوالعباس مبرد حاکی از آن است که علی وی را به کل بخشید. روایت دیگر می‌گویند علی فرمان داد که به ابن ملجم غذا و محل استراحت مناسب داده شود و اگر علی بمیرد، ابن ملجم را به وی ملحق کنند تا در آن دنیا خدا بین وی و علی قضاوت کند.

نوشتار اصلی: حرم علی بن ابی‌طالب





مقبرهٔ علی در نجف

علی بن ابی‌طالب را در نزدیکی کوفه دفن کردند اما مزارش از ترس نبش قبر و بی‌حرمتی به آن پنهان نگه داشته شد.[۲۲۰] تا آنکه در زمان هارون‌الرشید، خلیفهٔ عباسی، در سال ۷۹۱ میلادی در فاصلهٔ چند کیلومتری از کوفه محل مزارش مشخص و آرامگاهی در آنجا ساخته شد. پس از آن این منطقه تبدیل به شهر نجف شد

نوشتار اصلی: فرزندان علی

نوشتار(های) وابسته: علویان و خاندان علی





نوادگان علی

علی ۹ زن و چندین کنیز داشت و دارای ۱۴ پسر و ۱۹ دختر بود که از میان آنان حسن، حسین، و محمد حنفیهمشهورترند.[۲۲۳] طبق منابع شیعی تعداد کل فرزندان علی ۲۷ یا ۲۸ بود. مادر محمد حنفیه، کنیزی آزادشده به نامخوله دختر جعفر حنفیه بود.[۲۲۴] از میان فرزندان علی، ۵ نفر صاحب نسل شدند.[۲۲۵]

فاطمهٔ زهرا، دختر محمد و خدیجه، همسر علی بن ابی‌طالب، مادر حسن و حسین، و یکی از پنج عضو آل عباست.[۲۲۶] نسل علی از فاطمهٔ زهرا به‌عنوان شریف یاسید شناخته می‌شوند. آن‌ها به‌عنوان تنها نسل بازمانده از محمد، مورد احترام شیعه و سنیاند.[۲۲۷] علی تا زمانی که فاطمه زنده بود همسر دیگری نداشت، اما پس از او با زنان متعددی ازدواج کرد. به‌جز ۴ فرزندی که از فاطمه داشت، بقیه فرزندانش از همسران دیگر او بودند.[۱۲۹]

حسن بزرگترین پسر علی و فاطمهٔ زهرا و دومین امام شیعه است که طبق روایات در ۶۲۵ میلادی در مدینه به دنیا آمد. بعد از درگذشت علی، برای مدت کوتاهی در کوفه بر بخشی از سرزمین‌های مسلمانان خلافت کرد و سپس طبق عهدنامهٔ صلح با معاویه از قدرت کناره گرفت. او در ۶۷۰ میلادی در مدینه مسموم شد و درگذشت.[۲۲۸] حسین دومین پسر علی و فاطمه زهرا و سومین امام شیعه است که طبق بیشتر روایات در ۶۲۶ میلادی در مدینه به دنیا آمد. وی در سال ۶۸۰ میلادی علیه یزید قیام کرد و در نبرد کربلابه همراه یارانش کشته شد. در این نبرد علاوه بر حسین، شش تن دیگر از فرزندان علی نیز کشته شدند که چهار نفر آن‌ها پسران فاطمهٔ کلابیه معروف به ام‌البنین بودند. همچنین سه پسر حسن و دو فرزند حسین در نبرد کشته شدند.[۲۲۹]

خاندان علی رهبری مسلمانان را منحصر به اهل البیتمی‌دانستند و در دوران‌های مختلف قیام‌های متعددی بر ضد حاکمان وقت انجام دادند. از مهم‌ترین این قیام‌ها می‌توان نبرد کربلا، قیام مختار ثقفی از طرف محمد حنفیه، قیام زید بن علی و قیام یحیی بن زید بر ضدامویان را نام برد. بعدها خاندان علی بر ضد عباسیان نیز قیام کردند که از مهم‌ترین آنان می‌توان به قیام صاحب فخو قیام محمد ابن عبدالله نفس زکیه اشاره کرد. در حالی که هیچ‌یک از این قیام‌ها موفق نبود، سرانجام ادریسیان،فاطمیان، و علویان طبرستان توانستند اولین حکومت‌ها از خاندان علی را تشکیل دهند

نوشتار اصلی: امامت و ولایت علی بن ابی طالب

تمام مسلمانان شیعه و سنی برای علی جایگاه سیاسی، فقهی، و معنوی والایی قائل هستند. تنها در دوره‌ای پس از جنگ صفین، خوارج برای او احترام کمتری قائل بودند.[۲۳۱]شیعیان افرادی را که با علی یا دیگر اهل البیت آشکارا دشمنی می‌کنند ناصبی می‌نامند.[۲۳۲]


اهل سنت






عبارت «علی رضی الله عنه» در موزهٔ ایاصوفیه

از آنجایی که علی یکی از خلفای راشدین و از صحابهٔنزدیک محمد بود، جایگاه بلندی در اندیشهٔ اهل سنت دارد. هرچند این جایگاه از ابتدا به این صورت نبود و عنوان خلیفهٔ راشد برای علی تنها پس از آنکه احمد بن حنبل، علی را در زمرهٔ خلفای راشدین آورد، از جانب اهل سنت مشروع تلقی شد. بعدها مؤلفان سنی به‌وفور نظرات فقهی، قضایی، و تاریخی علی را گزارش کردند و برخی تلاش کردند از سخنان علی علیه تشیع استفاده کرده و دکترین اهل سنت را پشتیبانی کنند. در میان اهل سنت، علی جایگاهی همانند سه خلیفهٔ دیگر دارد و بر مبنای نظریهٔ سابقون، در جایگاهی پایین‌تر از آنان است. بزرگ‌ترین مشکل اهل سنت، ترفیع مقام علی توسط محمد در احادیثی مانند «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» است که برای حل این مشکل به تفسیر این حدیث پرداخته‌اند. همچنین، اکثر نویسندگان سنی به برتری دانش علی در شریعت و روایت حدیث از پیامبر اذعان دارند ولی این موارد را دلیلی بر تعیین جایگاه سیاسی او توسط محمد نمی‌دانند.[۲۳۳]


شیعیان






لوحی متعلق به شیعیان هند در مدح علی که با خط نستعلیق و در حدود سده‌های ۱۸ و ۱۹ میلادی نوشته شده‌است. عبارت روی لوح خوانده می‌شود: «امام الانس و الجنه، وصی المصطفی حقا».[۲۳۴]

در اعتقادات شیعه، علی جایگاه والایی دارد و اعتقاد به حقانیت او در رهبری مسلمانان، باور تعیین‌کنندهٔ شیعیان است. سخنان او مرجعی برای فقه شیعیان است و از همه مهم‌تر، شیعیان باور دارند که علی بر بقیهٔ صحابه برتری داشته و توسط محمد به جانشینی‌اش منصوب شده بود. تقوا و اخلاق علی آغازگر نوعی عرفان در میان شیعیان بوده که آنان را به صوفیان سنی مذهب نزدیک می‌کند.[۲۳۵]در میان شیعیان دوازده‌امامی، باور به امامت علی از اصول مذهب است.[۲۳۶] عبارت «علی ولی‌الله» در اذان شیعیان گنجانده شده‌است؛[۲۳۷] اگرچه شیعیان عبارت «علی ولی‌الله» را به قصد قربت در اذان و اقامه می‌گویند و تشریعا آن را جزو اذان و اقامه نمی‌دانند.[۲۳۸] مستعلیهمقام علی را برتر از امام می‌دانند. هر دوی این مذاهب بهعصمت، علم غیب، و شفاعت علی اعتقاد دارند.[۲۳۹] حجم گسترده‌ای از ادبیات مذهبی شیعه به زبان‌های مختلف نظیرعربی، فارسی، اردو و ترکی به علی اختصاص یافته‌است.[۲۴۰]

غالیان، شیعیان تندرو، اعتقاد داشتند که علی دسترسی به ارادهٔ خدا داشته‌است. مثلاً نصیریه اعتقاد داشتند که خداوند در علی حلول کرده‌است یا خطابیه مقام علی را بالاتر از محمد می‌دانستند. در زمان فعلی، شیعیان و سنیان به علویان و بکتاشیه با دید شک‌آلود به قائل‌ شدن الوهیت برای علی نگاه می‌کنند. کردهای اهل حق نیز اعتقادات مشابهی آمیخته با تناسخ در مورد علی دارند.[۲۴۱]


صوفیان






خطاطی صفات علی به شکل شیر که در میان علویان ترکیه مرسوم است.

علی دارای جایگاهی محوری در میان اسطوره‌هایطریقتهای مختلف گشت و تقریباً همه طریقت‌های تصوف، سلسلهٔ معنوی خود را از طریق علی به محمد می‌رسانند. یکی از باورهای اصلی صوفیه این است که مقام معنویولایت، که از محمد به علی به ارث رسیده‌است، فرد صوفی را قادر به پیمودن راه به سوی خدا می‌کند. جایگاه علی به‌عنوان راوی برجستهٔ سخنان محمد، او را رهبر معنوی بسیاری از حرکت‌های تصوف در قرن‌های بعدی کرد. تصور علی به‌عنوان پیرو زاهد محمد، در میان صوفیان همانند سنیان و شیعیان وجود دارد. صوفیان معتقدند محمد علوم خفیه شامل جفر را به علی آموخت.[۲۴۲][۲۴۳] ابن عربی در کتاب در مکنون و جوهر مصون خود آورده است که علی نخستین کس در عالم اسلام است که مربع صد اندر صد را کشیده است.[۲۴۴][۲۴۵]


فلسفه و عرفان اسلامی


به نوشتهٔ سید حسین نصر در دانشنامه بریتانیکا در فلسفهٔ اسلامی متأخر به‌خصوص آموزه‌های ملاصدرا، موسوم بهحکمت متعالیه، خطبه‌ها و احادیث علی به‌عنوان مرجع اصلی دانش فلسفی یا حکمت الهی تلقی می‌شود و وی را نخستین فردی می‌دانند که از اصطلاحات عربی برای بیان آرای فلسفی بهره جسته‌است. همچنین گفتهٔ وی «به آنچه گفته شده‌است بنگر؛ نه آنکه آن را گفته» ویژگی اصلی اندیشهٔ اسلامی را بیان می‌کند که طبق آن مکتب‌ها بر اشخاص ارجح‌اند و افکار بر مبنای ارزش درونمایهٔ آن داوری می‌شود؛ نه بر مبنای مراجع تاریخی آن‌ها.

تعداد زیادی از سخنان کوتاه علی، تبدیل به بخش‌هایی از فرهنگ عمومی اسلامی شده‌است و به‌عنوان ضرب‌المثل و کلمات قصار در زندگی روزمره نقل می‌شوند. همچنین، این سخنان اساس آثار ادبی گردیده و به صورت اشعار در زبان‌های گوناگون وارد شده‌اند. در قرن ۸ میلادی، نویسندگان ادبی همچون عبدالحمید یحیی امیری، به فصاحت بی‌نظیر خطبه‌ها و سخنان علی اشاره کرده‌اند.جاحظ، ادیب عرب در قرن سوم هجری، نیز بر همین عقیده‌است.[۲۴۷]


نهج‌البلاغه


نوشتار اصلی: نهج‌البلاغه





صفحه‌ای قدیمی از نهج‌البلاغه

در قرن ۱۰ میلادی، یکی از محققان برجستهٔ شیعی به نامسید شریف رضی تعداد زیادی از خطبه‌ها، نامه‌ها، و سخنان کوتاه علی با موضوعات گوناگون را در کتابی به نامنهج‌البلاغه جمع‌آوری کرد که به یکی از پرطرفدارترین و تأثیرگذارترین کتب جهان اسلام مبدل گشت. با این حال، این کتاب تقریباً به طور کامل تا قرن ۲۰ میلادی در تحقیقات غربی نادیده گرفته شد. با وجود اینکه برخی محققین غربی در صحت آن تردید دارند، اما صحتش هیچ‌گاه نزد اکثر مسلمانان جای سؤال نداشته‌است.نهج‌البلاغه کماکان به‌عنوان منبعی مذهبی و مرجعی الهام‌بخش و ادبی در میان شیعه و سنی مطرح است.[۲۴۸]در میان گفته‌های منسوب به علی، نامهٔ او به مالک اشتر دربارهٔ حکومت صالحانه مورد توجه زیادی قرار گرفته‌است.[۲۴۹] سید حسین مدرسی طباطبایی به کتابمدارک نهج‌البلاغه، اثر رضا استادی، اشاره می‌کند که در آن اسنادی ارائه شده‌است که سخنان موجود در نهج‌البلاغه را به علی می‌رساند.[۲۵۰]


غرر الحکم و درر الکلم


نوشتار اصلی: غرر الحکم و درر الکلم

غرر الحکم و درر الکلم مجموعه‌ای از کلمات قصار علی بن ابی‌طالب است که توسط ابوالفتح عبدالواحد بن محمد بن عبدالواحد تمیمی آمدی، از علمای امامی قرن پنجم هجری، گردآوری شده‌است.[۲۵۱]


مصحف علی






دست‌نوشتهٔ قرآن منسوب به علی بن ابی‌طالب که در کتابخانهٔ حرم امام علینگهداری می‌شود. این صفحه به سوره البروج آیات ۳–۱ مربوط است.

نوشتار اصلی: مصحف علی

مُصحَف علی به نسخه‌ای از قرآن گفته می‌شود که توسط علی بن ابی‌طالب گردآوری شده‌است. علی یکی از اولین گردآورندگان قرآن بود و سوره‌های قرآن را به ترتیب تاریخ نزول چیده بود. همچنین روایت شده‌است که این مصحف شامل مطالب تفسیری مانند نسخ آیات نیز بود. منابع شیعی می‌نویسند که پس از درگذشت محمد، علی مصحفش را به گروه حکومتی جمع‌آوری قرآن عرضه کرد ولی با مخالفت صحابه روبرو و مجبور شد قرآن را به خانه‌اش برگرداند.[۲۵۲] گرچه وجود تاریخی مصحف علی مسلم است، اما به مانند دیگر مصحف صحابه چیزی به‌عنوان واقعیت خارجی در دسترس نیست.[۲۵۳] گروه‌هایی از شیعیان در طول تاریخ به تفاوت‌های عمدهٔ این مصحف با قرآن فعلی اعتقاد داشتند ولی با مخالفت جمع کثیری از روحانیون و قرآن‌پژوهان شیعه مواجه شده‌اند.[۲۵۴][۲۵۵]علی از قاریان اصلی قرآن هم بود و قرائتی از او بر جای مانده که، به گفتهٔ برخی نویسندگان کتاب‌های قرائات قرآن، با قرائت حفص از عاصم یکی است.[۲۵۶]


کتاب علی


نوشتار اصلی: کتاب علی

بر اساس روایات فراوانی از قرن دوم هجری، کتاب علیمجموعه‌ای از سخنان محمد است که علی گردآوری کرده‌است. در نقل است که علی در پیشگاه محمد مطالبی را بر روی ورقی از پوست می‌نوشت که از او می‌شنید. روایتی دیگر می‌گوید که فقیه مکه در اوایل قرن دوم از این کتاب آگاه بود و مطمئن بود که نوشتهٔ علی است. در مورد محتوای کتاب گفته شده‌است که کتاب شامل همهٔ چیزهایی که مردم به آن نیاز دارند بود؛ مانند مواردی در احکام حلال و حرام و حتی دیهٔ خراش‌ها. وجود مطالبی در مورد جفر نیز روایت شده‌است.[۲۵۷]


آثار دیگر


آثار دیگری نیز به علی نسبت داده شده‌است. از آن جمله می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: دعای کمیل که علی آن را به شاگردش کمیل بن زیاد آموخت و در حقیقت دعاییطولانی است که هنوز هم توسط شیعیان خوانده می‌شود.[۲۵۸] کتاب الدیات که دستورالعملی در مورد نحوهٔ محاسبهٔ دیههاست و در کتاب‌هایی مانند من لایحضره الفقیه به صورت کامل آمده‌است. مسند علی به مجموعه احادیثی از پیامبر اسلام گفته می‌شود که راوی اول آن‌ها علی است و در مسندهای روایی اهل سنت مانند مسند احمد حنبل آمده‌اند. بعدها افرادی احادیث علی را گردآوری کرده و آن را یک‌جا مسند علی نامیدند. در منابع قدیمی، گزارش‌های مختلفی دربارهٔ اینکه آیا علی شعر می‌سروده‌است یا نه وجود دارد. مؤلفان متعددی دیوان اشعاری را به علی نسبت داده‌اند ولی بسیاری از این اشعار سرودهٔ دیگران است. روش قضاوت علی نیز مورد توجه اصحابش بوده و توسط آنان گردآوری شده‌است.

زرین کوب می‌نویسد علی میانه‌بالا و فراخ‌شانه بود. و چهره‌ای خندان داشت. وی سخنوری توانا بود و در سخنانش ایمان و حق طلبی جلوه دارد. در معیشت زاهد بود و غالباً خود را گرسنه نگه می‌داشت و حتی وقتی تهیدست نبود به تجمل و تفنن نمی‌پرداخت. جنگجویی دلیر بود و در تقوا نمونهٔ کمال محسوب می‌شد. سرزنشگران وی را به جهت دقت و احتیاط در رعایت حق و دین طعنه می‌زدند و عامه مسلمانان مظهر پارسایی و درستی می‌شناختند. پایبندی به سیره محمد سبب می‌شد از مصلحت گرایی در سیاست بپرهیزد [۲۶۰] لئورا وچا ولیریدر دانشنامهٔ اسلام می‌نویسد علی مردی با سر طاس و بدنی چاق و تنومند بود و پاهای کوتاه و کتفی فراخ داشت. چشم‌هایش دچار التهاب و بیماری بود. بدنی پرموی و ریشی بلند و سفید داشت که تا نزدیک سینه‌اش می‌رسید. وی می‌گوید که علی خشن و گوشه‌گیر بود. علی به خاطر دانش عمیقش از قرآن مشهور بود و بهترینِ قاریان قرآن به حساب می‌آمد.[۲۶۱] در مقابل گفته شده‌است که علی تنها در جنگ خیبر دچار چشم درد شد و بر طبق روایتی توسط محمد شفا یافت. همچنین گزارهٔ دانشنامهٔ اسلام در مورد خشن و گوشه‌گیر بودن علی مورد انتقاد قرار گرفته‌است.[۲۶۲] علی از لحاظ جسمانی بسیار نیرومند بود و در میان دشمنان خود به شجاعت و بی‌باکی شناخته می‌شد. او هیچ‌گاه در مقابل دشمنانش ضعف و سستی بروز نداد. علی علاوه بر تسلط به قرآن و سنت، در فن خطابه نیز مهارت داشت.[۱۲۹]

علی به اسلام سخت پایبند و در مورد آن سخت‌گیر بود. اگر به حقانیت چیزی اعتقاد داشت، بدون اغماض و تسامحبا آن برخورد می‌کرد، اگرچه بر خلاف مصالح وی یا سیاست بود. رفتار او با اشراف، اعیان، عامه مردم، عرب و ملت‌های مغلوب مسلمانان یکسان بود و ملاک برتری افراد را تقوا قرار می‌داد. در امور مالی تا حد وسواس سخت‌گیر بود و معتقد بود بیت‌المال باید به تساوی میان افراد تقسیم شود. چندین بار نزدیکانش بابت این مسئله از او رنجیدند. علی در زندگی شخصی خود ساده و بی‌پیرایه بود. تنها در کوچه و بازار می‌رفت و اگر در هنگام خرید فروشنده‌ای او را می‌شناخت، از او خرید نمی‌کرد.

جستارهای وابسته: امیرالمؤمنین و ابوتراب





سکه ۱ قرانی متعلق به دوران پادشاهی فتح علی شاه قاجار که بر روی ان عبارت اسداله (به معنی شیر خدا) لقب علی بن ابی طالب حک شده است.

نام‌ها و عناوین مختلفی در سنت اسلامی به علی نسبت داده شده‌است که برخی از آن‌ها بیانگر ویژگی‌های شخصی او و برخی مشتق‌شده از قسمت‌های خاصی از زندگی اوست. برخی از این عناوین عبارت‌اند از: ابوالحسن،ابوتراب، مرتضی، اسدالله (شیر خدا)، حیدر (شیر) و به طور خاص در میان شیعه: امیرالمؤمنین و مولی‌المتقین. به‌عنوان مثال، لقب ابوتراب لحظه‌ای را به یاد می‌آورد که محمد وارد مسجدی شد و دید علی در آنجا که پر از خاک است، خوابیده‌است و محمد به وی گفت ای ابوتراب، برخیز.[۲۶۳] لئورا وچا ولیری در باب لقب ابوتراب بر این باور است که احتمالاً توسط دشمنان علی به وی داده شده و روایاتی ساختگی در سده‌های بعد به وجود آمده‌است که به این لقب جلوهٔ افتخارآمیز داده شود.[۲۶۴] شیعیان دوازده‌امامی لقب امیرالمؤمنین را منحصر به علی می‌دانند.[۲۶۵] و با توجه به احادیثی، این لقب را اعطاشده از طرف خداوند به علی می‌دانند که بنابر برخی گزارش‌های تاریخی شیعی توسط پیامبر اسلام به او در غدیر خم ابلاغ‌شده و از همگان خواسته‌شده تا با لقب امیرالمؤمنین بر او سلام گویند.

دیدگاه ها در مور امام علی (ع)

در مورد هیچ‌یک از مردان صدر اسلام، مانند علی نظرات موافق و مخالف گوناگون اظهار نشده‌است. برخی از پیروان او، چنان در مورد او غلو کرده‌اند که او را به مرتبه خداوندی نیز رسانده‌اند (این فرقه غُلاة نام دارند). در آن سو برخی از مخالفان سرسختش، عناد با وی را به جایی رسانده‌اند که لعن و دشنام وی (سَب علی) را در بالای منابر مجاز می‌شمرند.[۱۲۹]


اهل سنت


در میان اهل سنت، از لحاظ کلامی مرتبه فضیلت علی را نسبت به دیگر خلفای راشدین، به همان ترتیب خلافتش (پس از ابوبکر، عمر و عثمان) می‌دانند و او را از عشره مبشره می‌شمارند. برخی از علمای کلامی سنی مقام او را برتر از عثمان اما پس از ابوبکر و عمر می‌دانند. برخی از فرقه‌های معتزله که به مفضله مشهورند نیز علی را افضل صحابه و خلفا می‌دانند، اما از آن‌جا که امامت کسی که فضل کمتری دارد (مفضول به افضل) را جایز می‌دانند، خلافت خلفای پیش از علی را صحیح می‌شمارند.[۱۲۹]


شیعه


شیعه امامیه علی را پس از محمد افضل‌الناس (برترین مردم) می‌دانند و خلافت را نیز حق او می‌دانند، حتی در زمان خلفای پیشین؛ بنابراین شیعه سه خلیفه اول را برحق نمی‌دانند.[۱۲۹]


در احادیث


نبیل حسین می‌نویسد سنی‌های حامی علی بر این باورند که نوعی علی‌ستیزی را می‌توان در روایات تاریخی و احادیث اسلام مشاهده کرد و همسوبودن سنی‌ها با سلسلهٔبنی‌امیه باعث شده‌است که محدثان اولیه با گرایش شیعی، فاقد اعتبار و از سوی دیگر، راویان حدیث با گرایش ضد علی معتبر دانسته شوند.[۲۶۷]

ایگناز گلدزیهر ضمن مقایسهٔ دو نسخه از سخنان محمد دربارهٔ علی که در جنگ خیبر پس از دادن پرچم به او بر زبان آورده‌است، اذعان می‌دارد که در روایات، اضافاتی به نفع علی وجود دارد. اما از طرف دیگر برای اثبات دیدگاه خود دربارهٔ وجود علی‌ستیزی در روایات، دو نسخهٔ متفاوت از حدیث «مؤمن در حالی که نور ایمان در قلبش است، زنا نمی‌کند و مؤمن در حالی که نور ایمان در قلبش است، دزدی نمی‌کند» را بررسی کرده، نتیجه می‌گیرد که در برخی کتب، به حدیث مزبور جملهٔ «مؤمن غلو نمی‌کند» اضافه شده‌است تا شیعیان «کافر» قلمداد شوند و این جملات اضافی در لوای حدیث موجه و معتبر اصلی، به مرور زمان در اذهان مسلمانان جای بگیرد.[۲۶۸]

مایکل کوپرسن در کتاب تاریخ‌نگاری سنتی عربی می‌نویسدعباسیان پس از آنکه پایه‌های قدرت خود را مستحکم کردند، به ساخت احادیث جعلی برای بنی‌امیه و نیز علویان مبادرت ورزیدند. آنان در روایات خود خلافت بنی‌امیه را خلافت فرزندان دشمنان محمد دانستند و دربارهٔ خلافت فرزندان علی نیز سعی داشتند تأکید کنند که خلافت بیشتر از آنکه به فرزندان دختر محمد تعلق داشته باشد، به فرزندان عموی محمد تعلق داشته‌است و مدعی بودند که فرزندان علی خلافت را از شجرهٔ خود به شجرهٔ عباس انتقال داده‌اند.[۲۶۹]

پل کوب می‌نویسد در شام، احادیث راجع به تقوای علی تا زمان اسماعیل بن عیاش حمصی (درگذشته به سال ۱۸۱ یا ۱۸۲ هجری) ناشناخته بودند و حتی تا قرن سوم هجری هر کسی در مسجد امویان، مخفیانه در بحث‌های مربوط به «فضائل علی» شرکت می‌جست، به احتمال زیاد مورد هجمه قرار می‌گرفت.

منبع از ویکی پدیا

 نظر دهید »

بخش پنجم از زندگانی امام علی (ع)

16 اسفند 1395 توسط نازي مولائي

​نوشتار اصلی: دوران خلافت علی ابن ابی‌طالب

le="vertical-align: top; border-width: 0px 2px 1px; border-right-style: solid; border-left-style: solid; border-right-color: white; border-left-color: white; border-bottom-style: solid; border-bottom-color: rgb(221, 221, 221); padding: 0.2em; background: rgb(255, 255, 240);">

مذاهب فقهی





style="vertical-align: top; border-width: 0px 2px 1px; border-right-style: solid; border-left-style: solid; border-right-color: white; border-left-color: white; border-bottom-style: solid; border-bottom-color: rgb(221, 221, 221); padding: 0.2em; background: rgb(255, 255, 240);">

مذاهب کلامی





style="vertical-align: top; border-width: 0px 2px 1px; border-right-style: solid; border-left-style: solid; border-right-color: white; border-left-color: white; border-bottom-style: solid; border-bottom-color: rgb(221, 221, 221); padding: 0.2em; background: rgb(255, 255, 240);">

جنبش‌های فکری اهل سنت





style="vertical-align: top; border-width: 0px 2px 1px; border-right-style: solid; border-left-style: solid; border-right-color: white; border-left-color: white; border-bottom-style: solid; border-bottom-color: rgb(221, 221, 221); padding: 0.2em; background: rgb(255, 255, 240);">ارکان دین اسلام style="vertical-align: top; border-width: 0px 2px 1px; border-right-style: solid; border-left-style: solid; border-right-color: white; border-left-color: white; border-bottom-style: solid; border-bottom-color: rgb(221, 221, 221); padding: 0.2em; background: rgb(255, 255, 240);">

خلفای راشدین





style="vertical-align: top; border-width: 0px 2px 1px; border-right-style: solid; border-left-style: solid; border-right-color: white; border-left-color: white; border-bottom-style: solid; border-bottom-color: rgb(221, 221, 221); padding: 0.2em; background: rgb(255, 255, 240);">

صحابه





style="vertical-align: top; border-width: 0px 2px 1px; border-right-style: solid; border-left-style: solid; border-right-color: white; border-left-color: white; border-bottom-style: solid; border-bottom-color: rgb(221, 221, 221); padding: 0.2em; background: rgb(255, 255, 240);">

مبانی فقه





style="vertical-align: top; border-width: 0px 2px 1px; border-right-style: solid; border-left-style: solid; border-right-color: white; border-left-color: white; border-bottom-style: solid; border-bottom-color: rgb(221, 221, 221); padding: 0.2em; background: rgb(255, 255, 240);">

کتب حدیث





style="vertical-align: top; border-width: 0px 2px 1px; border-right-style: solid; border-left-style: solid; border-right-color: white; border-left-color: white; border-bottom-style: solid; border-bottom-color: rgb(221, 221, 221); padding: 0.2em; background: rgb(255, 255, 240);">

مکان‌های مقدس





able>




برگزیدگی به خلافت


به نوشته مادلونگ پس از کشته‌شدن عثمان به دست شورشیانی از مصر و کوفه و بصره، نظرها بر علی و طلحهبود. در میان اهالی مصر، حامیانی برای طلحه وجود داشت. در حالی که بصریان و کوفیان که به مخالفت‌های علی با ظلم و بیداد توجه داشتند و اکثر انصار، آشکارا تمایل بر خلافت علی داشتند و بالاخره حرف آنان به کرسی نشست. در این میان مالک اشتر که رهبر کوفیان بود، به نظر می‌رسد که نقش اصلی را در تأمین امنیت برای خلیفه‌شدن علی داشته‌است.[۱۲۳] به نوشته پوناوالا پیش از قتل عثمان شورشیان بصری طرفدار طلحه و شورشیان کوفی طرفدار زبیر بودند، اما با قتل عثمان هر دو گروه به علی گرویدند. با قتل عثمان، بنی امیه از مدینه گریختند و کنترل شهر در دست مصریان، مهاجرین برجسته و انصار قرار گرفت. آنها از علی برای خلافت دعوت کردند و وی پس از چند روز این منصب را پذیرفت.[۱۲۴]

علی و پسرش، محمد حنفیه، در مسجد بودند که خبر کشته‌شدن عثمان به گوششان رسید. آن‌ها سریعاً مسجد را به قصد خانه ترک کردند. بر طبق روایت محمد حنفیه، اصحاب بسیاری با علی ملاقات کرده و خواستند با وی بیعت کنند. در ابتدا علی مخالفت کرد، ولی بعداً گفت که هر گونه بیعت باید در ملأ عام و در مسجد باشد. صبح روز بعد، شنبه، علی به مسجد رفت. وی با هوادارانش به سمت بازار رفت و آن‌ها به وی اصرار کردند که خلافت را بپذیرد. روایات کوفی حاکی از این است که مالک اشتر اولین کسی بود که با وی بیعت نمود.[۱۲۵] به نظر می‌رسد که علی شخصاً از اعمال فشار بر روی دیگران برای بیعت با خودش، خودداری می‌کرد. به این ترتیب افرادی نظیر سعد بن ابی‌وقاص، عبدالله بن عمر و اسامه بن زید از بیعت با علی خودداری کردند.[۱۲۶]

در مقابل دیدگاه برخی دیگر از تاریخ پژوهان آن است، انتخاب علی به‌عنوان خلیفهٔ جدید، در جوی انجام گرفت که پر از التهاب و ترس و وحشت بود. کائتانی معتقد است، این انتخاب بدون موافقت قبلی صحابیون نامدار محمد که قطعاً وقایع قتل عثمان را پیش‌بینی می‌کردند، صورت گرفت. دلاویدا معتقد است که انتخاب علی به‌عنوان خلیفه، به این دلیل نبود که وی و خانواده‌اش جایگاهی بالا داشتند یا به این دلیل که وی وفادار به محمد بوده‌است، بلکه بیشتر به این خاطر بوده که انصار که نفوذ دوبارهٔ خود در شهرشان، مدینه، را بازیافته بودند، وی را حمایت کردند و از طرف دیگر بنی‌امیه نیز دچار پریشانی و اغتشاش شده بودند. اما دولت نوپای علی از همان بدو تأسیس مورد حملهٔ صحابیونی قرار گرفت که به آرزوهایشان نرسیده بودند و نیز مورد حملهٔ معاویه که تنها والی از بنی‌امیه بود که توانسته بود کنترل مقر امارتش،شام، را حفظ کند.[۱۲۷]


آغاز خلافت






سه رنگ در این تصویر قلمروی حکومت خلفای راشدین در زمان عثمان را نشان می‌دهد. پس ازشورش‌ها در زمان خلافت علی بن ابی‌طالببعضی قسمت‌ها زیر نظر علی خارج شد؛ قسمت سبز زیر نظر علی، قسمت قرمز زیر نظر معاویه و قسمت آبی زیر نظر عمرو عاص بود.

علی پس از برگزیده‌شدن به خلافت از قاتلان عثمان و همچنین از فرقه‌ای که برای او جایگاه فوق بشری قائل بودند دوری جست.[۱۲۸]

خلافت علی از همان روزهای نخست با آشوب همراه شد.[۱۲۹] هنگامی که علی به خلافت رسید، مرزهای اسلامی از غرب تا مصر و از شرق تا ارتفاعات شرقی ایران پیش رفته بود. اما اوضاع حجاز در این ایام، ناآرام بود. از اقدامات مهم علی پس از رسیدن به خلافت، عزل والیانی بود که قبلاً عثمان آن‌ها را منصوب کرده بود. او کسانی را که از نظرش قابل اعتماد بودند، به جای برکنارشدگان گماشت. در هنگام عزل و نصب والیان، ابن عباس و مغیرة بن شعبه وی را به احتیاط و عملکرد مصلحت‌آمیز دعوت کردند. اما علی به حرف این دو عمل نکرد. ویلفرد مادلونگمعتقد است که علی عمیقاً از وظیفهٔ اسلامی خود آگاه بود و در راه حفظ شریعت اسلام، حاضر نبود که مصلحتی را بر حقی مقدم بشمارد؛ به طوری که حتی حاضر بود در این راه با مخالفانش پیکار کند.[۱۳۰] یکی از مهمترین مخالفان علی،معاویه بود. معاویه فرماندار شام و از خویشان عثمان بود که بدین سبب خونخواهی قاتلان عثمان را حق خود می‌دانست.[۱۳۱] او با علی بیعت نکرد.[۱۰۶]


شیوه زمامداری


وی مخالف تمرکز کنترل خلیفه بر روی درآمدهای استانی بود. او امتیازات مبتنی بر جایگاه قبیله ای و سابقه در اسلام را ملغی کرد و غنائم و بیت‌المال را به طور مساوی بین تمامی مسلمانان تقسیم کرد. او همچنین در توزیع بیت‌المال از تعصبات قومی و قبیله‌ای خودداری می‌کرد؛ به طوری که حاضر نشد به برادرش، عقیل بن ابی‌طالب، بیشتر از سهمش از بیت‌المال بدهد. در حکومت وی، تمامی مسلمانان، چه آن‌هایی که سابقه‌ای طولانی در اسلام داشتند و چه آن‌هایی که به‌تازگی مسلمان شده بودند از دیدگاه توزیع بیت‌المال، یکسان نگریسته می‌شدند.[۱۳۲] ایرا لاپیدوس معتقد است علی که بر مبنای از خودگذشتگی‌اش در خدمت به محمد و اسلام ادعای خلافت کرده بود، حال به خاطر اینکه قاتلان عثمان وی را در رسیدن به مسندخلافت حمایت کرده بودند، خود را به خطر انداخته بود.[۱۳۳] همچنین علی بر خلاف عمر، پیشنهاد داد که تمام درآمدهای دیوانی توزیع گردد و چیزی از آن اندوخته نشود.[۱۳۴] پس از خلافت، بسیاری از قبیلهٔ قریش از او روی گرداندند، چون او از حقوق عشیرهٔ بنی‌هاشم که عشیرهٔ پیامبر بود دفاع می‌نمود. همچنین او به این متهم شد که از مجازات قاتلان عثمان خودداری و سمت‌های اداری را از طرفداران عثمان پاک‌سازی کرده‌است.[۱۳۵]


نبرد جمل


نوشتار اصلی: نبرد جمل





نقاشی نبرد جمل از روضة الصفا میرخواند، سال ۷۲–۱۵۷۱، دورهٔ صفویان

عایشه که در جریان شورش علیه عثمان از مخالفان وی حمایت می‌کرد، پس از طواف خانه کعبه، در راه بازگشت بهمدینه خبر قتل عثمان و به خلافت رسیدن علی را شنید. سپس به مکه بازگشت و فعالانه به تبلیغ علیه علی پرداخت و چهار ماه بعد طلحه و زبیر به وی پیوستند.[۱۳۶] علاوه برعایشه، افرادی از بنی‌امیه که از مدینه فرار کرده‌بودند و بر طبق نظر روبرت گلیو خلافت را در انحصار بنی امیه می‌دیدند[۱۳۷] و اهدافشان با طلحه و زبیر متفاوت بود، درمکه جمع شده و به والیان عزل شده بصره و یمن پیوستند که از بیت المال برای خود پول آورده‌بودند.[۱۳۸]

درخصوص انگیزه شورش علیه علی توضیحات متعددی ارائه شده است. پوناوالا می نویسد طلحه و زبیر که پیشتر از آرزوهای سیاسی خود ناامید شده‌بودند، وقتی با مخالفت علی در خصوص سپردن حکومت بصره و کوفهمواجه شدند، ناامیدیشان افزون‌تر گردید. این دو وقتی شنیدند که هوادارانشان در مکه جمع شده‌اند، از علی درخواست کردند که اجازه دهد که برای عمره مدینه را ترک گویند. پس از آن، این دو بیعت خود با علی را شکستند و مسئولیت قتل عثمان را به گردن وی انداختند و از وی خواستند که قاتلان را محاکمه کند.[۱۳۸] واله یری می‌نویسد طلحه و زبیر و عایشه درخواست داشتند که حدود شرعیباید برای همه به طور مساوی برپا داشته شود و یک سری اصلاحات باید انجام گیرد. از آنجایی که این سه تن در سرنوشت عثمان به نوبه خود مسئول بودند، علت شورششان در راستای درخواست خونخواهی عثمان و مقصودی که از اصلاحات مد نظر داشتند، مبهم به نظر می‌رسد. به نظر می‌رسد که انگیزه های اجتماعی و اقتصادی که به خاطر ترس از تأثیر گذاری تندرویان بر علی برانگیخته شده بود، توضیح قانع کننده تری باشد تا احساسات شخصی. هرچند در میان مخالفان عثمان، افراد میانه رو بدون شک خواستار تغییر سیاستهای وی بودند؛ ولی هیچ‌کس فکر نمی‌کرد که کار به تغییرات اساسی سیاست ها بکشد.[۱۳۹] برخی مورخین نظیر مادلونگ بر این باورند که این چند تن کشته شدن عثمان را بهانه‌ای برای مخالفت با علی و جاه طلبی خود قرار دادند، زیرا آنها، خلافت علی را با منافع خود، سازگار نمی‌دیدند. از سوی دیگر، شورشیان مدعی بودند که خون عثمان نیازی به قصاص ندارد، زیرا وی به خاطر عمل نکردن به قرآن و سنت محمد کشته شده‌است.[۱۴۰][۱۴۱][۱۴۲] واله یری معتقد است علت واقعی این شورشها علیه علی، رویکرد بخشایشگر علی نسبت به مقصران در این قضیه (که این تفکر را القا می‌کرد که آنان مجازات نخواهند شد)، عدم برخورد قاطعی از سوی علی با شورشیان و سیاست محبوب «ضد اشرافی گری قریش» توسط علی بوده است.[۱۴۳]

پس از آنکه طلحه و زبیر در جمع‌آوری حامیان در حجازناکام ماندند، به امید پیداکردن نیرو و منابع لازم برای بسیج‌کردن حامیان عراقی، با چند صد سرباز[۱۴۴] عزم بصرهکردند.[۱۴۵] وقتی علی از این موضوع مطلع شد، همراه با سپاهی،[۱۴۶] تعقیبشان کرد اما به آن‌ها نرسید.[۱۴۷] علی چاره‌ای نداشت جز آنکه از تصرف عراق به دست این گروه ممانعت کند، چرا که شام فقط از معاویه اطاعت می‌کرد. در مصر نیز هرج و مرج حکمفرما بود؛ بنابراین با از کف رفتن عراق، عملاً استان‌های شرقی وابسته به آن، شامل ایران، نیز از دست می‌رفت.[۱۴۸]

شورشیان بصره را تصرف کرده[۱۴۹] و بسیاری از مردم را کشتند.[۱۵۰] در بصره سپاه عایشه به بیت‌المال حمله برده، و نیز عثمان بن حنیف، والی منصوب علی، را مجبور کردند که قصر حکومتی را ترک کند و موی سر و ریشش را کندند.[۱۵۱] علی ترجیح داد به جای اینکه به بصره لشکر کشد، حمایت کوفه را جلب کند.[۱۵۲] ابوموسی اشعری، والی کوفه، پیش از نبرد جمل با علی بیعت نمود. اما وقتی که جنگ بین طلحه و زبیر و عایشه با علی بالا گرفت، ابوموسی موضعی بی‌طرف اتخاذ کرد و با وجود تحت فشار گذاشتنش، از تصمیمش منصرف نشد.[۱۵۳] وی مردم کوفه را به بی‌طرفی در جنگ داخلی بین مسلمانان فرا خواند.[۱۵۴] سرانجام حامیان علی وی را از کوفه بیرون راندند و علی نامه‌ای شدیدالحن به او نوشت و عزلش کرد.[۱۵۵] نمایندگان علی (مالک اشتر، ابن عباس، فرزندش حسن، و عمار بن یاسر) تلاش بسیاری برای جلب حامی برای سپاه علی کردند تا بالاخره ۶ یا ۷ یا ۱۲ هزار نفر را به سپاه علی ملحق کردند.[۱۵۶] مادلونگ می‌نویسد حسن توانست لشکر شش یا هفت هزار نفره فراهم آورد و آنان را به ذی قار آورد و به علی ملحق شد.[۱۵۷]

علی به بصره نزدیک شد و باب مذاکرات با طلحه و زبیر و عایشه را باز کرد. همه در آن زمان فکر می‌کردند توافق بین طرفین حاصل شده‌است، اما جنگ بین دو سپاه ناگهان آغاز شد. در منابع دربارهٔ آغازگر جنگ روایات گوناگونی آمده‌است. طبق برخی روایات، علی به لشکریانش دستور داد که جنگی را آغاز نکنند، اما پس از آنکه برخی از حامیان علی کشته شدند، وی خود را مستحق دانست که جنگ را علیه برخی مخالفانش از اهل قبله آغاز کند.[۱۵۸] وجه تسمیهٔ این جنگ این است که عایشه در مرکز میدان جنگ و بر روی شتری سوار بود.[۱۵۹] عایشه در این جنگ آسیبی ندید اما جنگ حول شترش بسیار شدید بود. سپاه علی پیروز شد و یاران علی زانوی شتر را قطع کردند و شتر به همراه عایشه به زمین نشست. اما عملاً پیش از این هم جنگ به پایان رسیده بود، چرا که طلحه توسط تیری که بسیاری از منابع آن را کار مروان بن حکم می‌دانند، زخمی شده و پس از آنکه او را به خانه‌ای بردند، درگذشت.[۱۶۰]زبیر نیز پس از اینکه با علی دیدار کرد و علی وی را به یاد سخنی از محمد در مورد خودش انداخت، در مشروعیت جنبشی که به راه انداخته بود، دچار تردید شد و میدان جنگ را ترک کرد. کسانی از قبیله بنی‌تمیم او را تعقیب کردند و به طرز توطئه‌آمیزی کشتندش.[۱۶۱] روبرت گلیو معتقد است که گرچه در مورد فرار و خیانت و حقارت در این جنگ در منابع اغراق شده، اما این دلایل به خوبی نشان‌دهندهٔ بی‌ثباتی مخالفان علی و حاکی از علت پیروزی آسان علی در این جنگ است.[۱۶۲] محاسبهٔ آمار دقیق رزمندگان در این جنگ و کشته‌شدگان غیرممکن است. چرا که منابع در مورد تلفات جنگ، اعدادی بین ۶٬۰۰۰ تا ۳۰٬۰۰۰ تن گزارش می‌دهند؛ ولیری می‌نویسد عدد ۳۰٬۰۰۰ اغراق است، زیرا شمار افرادی که از مدینه به همراه علی آمدند و افرادی که بعداً به وی پیوستند سر جمع به‌سختی به ۱۵٬۰۰۰ تن می‌رسد.[۱۶۳]

عایشه بازداشت گردید اما با احترام با وی رفتار شد و علی وی را تحت مراقبت[۱۶۴] به مدینه فرستاد و در این تصمیم سر سخت بود. او به سپاه عایشه امان داد[۱۴۳] و آنها را پس از اخذ بیعت آزاد نمود. در خصوص بیعت برخی از سپاه جمل همچون مروان گزارش‌ها مختلف است و برخی مورخان گفته‌اند علی آنها را بدون اخذ بیعت بخشید. همچنین مانع تصاحب اموالشان توسط سپاهیانش به‌عنوان غنیمت جنگی شد. این عمل علی، باعث بروز ناآرامی‌هایی در سپاهش گردید. مطلبی مهمتر که باعث شد تندرویان سپاه علی وی را متهم به خروج از دین بکنند، این بود که علی مانع از به کنیزی گرفتن زنان و فرزندان و گرفتن اموال کشته شدگان جنگ در سپاه عایشه گردید و تنها اموالی که در میدان جنگ به دست می‌آمد را مجاز به گرفتن دانست. آنان از علی پرسیدند که چطور ریختن خون این افراد حلال بوده اما اموالشان حرام است و بعدها حروریان (خوارج) از این پس این مسئله را یکی از اتهامات وارده بر علی مبنی بر خروج از دین به حساب می‌آوردند.[۱۶۵][۱۶۶]


از جنگ جمل تا جنگ صفین


علی وارد بصره شد و پول‌هایی را که در بیت‌المال یافت، به طور مساوی میان حامیانش تقسیم کرد. این امر احتمالاً نشانهٔ این است که وی به کهنه‌مسلمانانی که از روزهای اول به اسلام خدمت کرده بودند و تازه‌مسلمانانی که در فتوحات نقش داشتند، یکسان مواجب می‌داد و سپس برای جلب حمایت کوفیان علیه معاویه، به آن شهر رفت.[۱۶۷]مردم بصره با علی بیعت کردند. علی، ابن عباس را والی بصره نمود و زیاد بن ابیه را به دستیاری ابن عباس گماشت. به نوشتهٔ ولیری، مالک اشتر به خاطر این موضوع خشمگین شد چرا که پسران عباس، یکی والی بصره، یکی والی مکه، و دیگری والی یمن شده بودند.[۱۶۸] علی موفق به تشکیل ائتلافی گسترده شد که دو گروه جدید را به حامیانش افزود. اولی قرا که آخرین امیدشان در بازیابی نفوذ خود را در علی می‌دیدند و دومی رهبران قبائل سنتی که مجذوب مساوات وی در تقسیم غنائم شده بودند. شکل‌گیری موفقیت‌آمیز این ائتلاف را که افراد گوناگونی چون عمار بن یاسر (مهاجر)، قیس بن سعد عباده (انصار)، مالک اشتر (قرا)، و اشعث بن قیس (رهبر سابق جنگ‌های رده و از رؤسای قبائل کوفی) را در بر می‌گرفت، می‌توان به پای شخصیت فرهمند علی گذاشت.[۱۶۹]

پس از نبرد جمل، چون علی همچنان به سیاست برابری و عدالت در توزیع مالیات و غنائم پایبند بود، توانست حمایت اصحاب محمد به‌خصوص انصار، رهبران قبائل، وقرا را که خواهان داشتن رهبری پیرو احکام اسلام بودند، از آن خود کند.[۱۷۰][۱۷۱]

از جمله تغییراتی که علی در زمان خلافتش انجام داد این بود که جنگجویان مسلمان را از غارت و اخذ غنیمت و تقسیم آن میان خود پس از فتوحات منع کرد. بجای آن مالیات اخذشده از شهرها را به‌عنوان حقوق و نه غنیمت جنگی و به میزان ثابتی میان جنگجویان توزیع می‌کرد. گزارش شده‌است که این اولین مورد اختلافی بود که میان علی و گروهی که بعداً خوارج را تشکیل دادند، پیش آمد.[۱۷۲]


جنگ صفین


نوشتار اصلی: جنگ صفین





نقاشی جنگ صفین از کتاب تاریخ‌نما اثر بلعمی، ابتدای سدهٔ ۱۴ میلادی

علی بی‌درنگ پس از کامیابی در ساکت کردن شورش طلحهو زبیر، به شام در شمال سرزمین‌های اسلامی روی آورد. معاویه حاکم سرزمین شام بود. او در زمان عمر به فرمانداری این منطقه گماشته و در زمان عثمان در آنجا تثبیت شده بود. میان شورش‌های طلحه و زبیر با شورش معاویه یک تفاوت اصلی بود که در مورد نخست، طلحه و زبیر به دنبال شورا و برگزیدن یک خلیفهٔ دیگر بودند ولی معاویه ادعا می‌کرد که به خونخواهی عثمان برخاسته‌است و درخواست مجازات قاتلان وی را دارد.[۱۷۳] دانشنامهٔ ایرانیکا می‌نویسد علی معتقد بود که عثمان به این دلیل کشته شد که مردم به خاطر اعمال مستبدانهٔ وی تحت ظلم بودند؛ بنابراین آن‌ها مشمول مجازات نمی‌شوند.[۱۷۴] علی نامه‌ای برای معاویه نوشت و آن را به دست جریر بن عبدالله بجلّی، فرماندار پیشین همدان که از سوی عثمان برگزیده شده بود، داد تا به دست معاویه برساند و از او بیعت بگیرد ولی معاویه به بهانه‌های گوناگون جریر را در آن سرزمین نگه داشت و در این مدت دمشق را آمادهٔ نبرد با علی کرد.[۱۷۵] علی در این نامه اشاره می‌کند که:



مردمی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند، هم بدان سان بیعت مرا پذیرفتند، پس کسی که حاضر است نتواند دیگری را خلیفه گیرد و آنکه غایب است نتواند کردهٔ دیگران را نپذیرد . . .

در این نامه به معاویه هشدار داد که در صورت زیر پا گذاشتن خواستهٔ عموم مردم و بدعت گذاشتن، با او پیکار خواهد کرد.[۱۷۶] معاویه به خودمختار بودن شام به رهبری خودش اصرار می‌ورزید ولی علی مدعی بود که تمامی استان‌های حکومت اسلامی، باید به طور مساوی با مشکلات جامعهٔ مسلمانان روبرو شوند. معاویه به بهانهٔ مشارکت نداشتن در انتخاب علی، حامیان شامی خود را بسیج کرده و از بیعت با علی سرباز زد.[۱۷۷] میان علی و معاویه چندین بار نامه‌نگاری شد و علی از حق قانونی‌اش به‌عنوان حاکم دفاع کرد. معاویه نامهٔ علی را با دیرکرد پاسخ داد و در این میان خود را آمادهٔ نبرد با او کرد. سپس نامه‌ای به علی فرستاد و به او پیشنهاد کرد که حکومتش را به شرطی می‌پذیرد که در جایگاه خود باقی بماند و فرمانداری مصر را هم در دست بگیرد. چون علی این درخواست را نپذیرفت، معاویه نامهٔ اعلام جنگ و درخواست قصاص قاتلان عثمان را به جریر داد تا به دست علی رساند.[۱۷۸]

علی با وجود سختی‌های بسیار که در داخل برایش پیش آمده بود توانست در ذیحجهٔ ۳۶ هجری سپاهی در عراقفراهم آورد و آن را روانهٔ صفین کند. چند زد و خورد میان دو سپاه صورت گرفت تا آغاز ماه محرم که جنگ متوقف شد. یک ماه میان دو سپاه گفتگو صورت گرفت ولی هنگامی که کاملاً روشن شد که گفتگو بی‌نتیجه است، در صفر ۶۵۷ میلادی، جنگ دوباره از سر گرفته شد. در مجموع این جنگ سه ماه طول کشید که بیشتر آن به گفتگو میان دو سپاه سپری می‌شد. جنگ برای هر دو گروه بسیار آسیب داشت و نتیجهٔ آن نامشخص بود تا آنجا که پس از یک هفته کارزار سخت، هنگامی که به نظر می‌رسید سحرگاه فردا علی پیروز خواهد شد در شب آخر به نام لیله الهریر(شب ناله)، عمرو عاص به معاویه پیشنهاد کرد که تا سربازانش قرآن‌ها را بر سر نیزه بلند کنند تا در سپاه علی اختلاف و چنددستگی افتد. معاویه که از اختلاف نظرها در سپاه علی آگاه بود از این وضعیت بهره برد و این پیشنهاد را پذیرفت.[۱۷۹]


قرآن سر نیزه کردن و متارکه جنگ


سپاهیان معاویه قرآن به سرنیزه‌ها آویختند و درخواست کردند تا جنگ ادامه پیدا نکند و در مقابل کار به داوری بر اساس قرآن گذاشته شود. این کار سپاه علی را دچار سردرگمی و تردید کرد. در حالی که علی بر ادامه جنگ اصرار داشت و به آنها هشدار می‌داد که معاویه مرد دین نیست و این فریب و نیرنگ است، قرا نمی‌توانستند به دعوت به قرآن را اجابت نکنند و حتی برخی از آنها وی را تهدید کردند که اگر به جنگ ادامه دهد وی تحویل سپاه دشمن دهند یا با وی همچون عثمان عمل کنند. علی در مواجهه با تهدید سپاهیانش متارکه جنگی را پذیرفت و به علت اصرار سربازانش، به ناچار به حکمیت قرآن تن داد.[۱۸۰]

پوناوالا در این باره می‌نویسد که کاملاً روشن بود که درخواست صلح، نه برای علی که برای اهل عراق که بیشتر سپاه علی را تشکیل می‌دادند، بود تا از این رهگذر، با دستاویز قرار دادن تعصب مردم در اعتقادات مذهبی، علی را از هوادارانش جدا کند. فریب جنگی این کار برای علی روشن بود، اما شمار اندکی از سربازان او می‌خواستند جنگ را ادامه دهند. اشعث بن قیس که قدرتمندترین رهبر قبیله‌ای کوفه بود، اصرار به قبول دعوت معاویه داشت. علی جنگ را متوقف کرد و اشعث را فرستاد تا از هدف معاویه آگاه شود. معاویه پیشنهاد کرد که هر دو طرف، داوری را برگزینند تا با هم به تصمیمی بر پایهٔ قرآن برسند و این تصمیم برای هر دو بی درنگ اجرا شود.[۱۳۸] بسیاری از تاریخ پژوهان معتقدند که این، ترفندی حساب شده از سوی معاویه بود.[۱۸۱][۱۳۷]

پوناوالا می‌نویسد که در این زمان به نظر می‌رسد که معاویه هیچ گونه تلاشی برای مسائلی از قبیل خون خواهی عثمان و بازگشت به شورای انتخاب خلیفه که قبلاً بر روی آن پافشاری می‌کرد، انجام نمی‌داد. اکثر سربازان علی در این شرایط به حکمیت راضی بودند و حال به دنبال تعیین داور از سپاه علی بودند که باید با عمروعاص نماینده شامیان روبرو گردد. این مهم که داور، نماینده علی باشد یا نماینده عراقی‌ها که عمدتاً کوفی بودند، شکاف بیشتری در سپاه علی به وجود آورد. انتخاب علی ابن عباس و یا مالک اشتر بود اما اشعث بن قیس و قرا آن را رد کرده و بر رویابوموسی اشعری پافشاری کردند. ابوموسی مخالف علی بود و پیش‌تر، مردم کوفه را از یاری علی باز می‌داشت. علی سرانجام به انتخاب ابوموسی رضایت داد.[۱۳۸]

توافق حکمیت در ۱۵ صفر سال ۳۷ (حدوداً ۲ اوت ۶۵۷) منعقد شد. در هنگام طرح توافق برای حکمیت علی مجبور به زدودن عنوان امیرالمؤمنین از مقابل نامش شد، تا توافق پیش رفت. معاویه اعتراض کرد که اگر از دید وی علی به واقع خلیفه بود، معاویه هرگز با وی نمی‌جنگید. بندهای اصلی توافق نامه مطابق با خواست جناح صلح طلب تنظیم شد. طبق توافقنامه بنا شد، وظیفه داوران نامبرده آن باشد که بر اساس احکام قرآن به توافق برسند و در هر موردی که نتوانند حکم آن را در قرآن بیابند از راهنمایی‌های سنت عادل و مورد اتفاق که در موردش بین دو طرف اختلافی نیست، استفاده کنند. موضوع حکمیت به طور مشخص تصریح نشد اما قرار شد که بر اساس مصلحت امت تصمیم بگیرند و امت را دچار شقاق و جنگ نکنند. زمان اولیه برای توافق شش ماه بعد، ماه رمضان، مقرر شد و شرایطی برای مکان، شهود و دیگر شرایط تشکیل جلسه تعیین شد. به نوشته مادلونگ روشن بوده است که هر رأیی بر خلاف قرآن نامعتبر خواهد بود.[۱۳۸][۱۸۲]

به نوشته مادلونگ نه تنها شرایط حکمیت علیه علی بود، بلکه نفس پذیرش حکمیت یک شکست سیاسی برایش محسوب می‌شد. از یک سو حکمیت باور پیروان علی به حقانیت موضعشان را سست کرد و باعث شکاف در سپاه علی شد و از سوی دیگر به شامیان اطمینان داد که ادعاهای فریبکارانه معاویه اساسی استوار در قرآن دارد. این امر پیروزی اخلاقی برای معاویه محسوب می‌شد. بدین ترتیب در شرایطی که هم علی و هم معاویه می‌دانستند که حکمیت در پایان شکست خواهد خورد، معاویه که در حال شکست در جنگ بود فرصتی یافت تا موضعش در شام را مستحکم کند و علیه علی تبلیغات نماید.[۱۸۳]


پیدایش گروه خوارج


نوشتار اصلی: خوارج

به نوشته پوناوالا در خلال شکل گیری توافق بر سر حکمیت، ائتلاف حامیان علی شروع به از هم پاشیدگی نمود. مسئله توسل به سنت، باید مهمترین دلیل واکنش قرابوده باشد. آنها با توافق مواقفت کردند، چرا که آن دعوت به صلح و به کار بردن قرآن بود. در آن زمان بندهای توافق نامه هنوز تعیین نشده بود و در آن موردی که علی دیگر امیرالمؤمنین تلقی نخواهد شد، وجود نداشت. از آن جدی تر، گسترش اختیارات داوران از قرآن به سنتی که ابهام آمیز است، اعتبار قرآن را به خطر می‌انداخت؛ بنابراین معادل حکم کردن افراد در امر دین (تحکیم الرجال فی الدین) به حساب می‌آمد. از این رو، آنان شعار «حکم کردن جز سزاوار خدا نیست.» (لا حکم الا الله) را برافراشتند. در این زمان، شامیان ادعا کردند که این توافق نامه، تأییدی است بر اینکه قرآن در موردن عادلانه بودن یا نبودن کشته شدن عثمان، حکم کند؛ ولی قرا شکی نداشتند که او عادلانه کشته شده‌است. وی بر این باور است که پیش کشیدن مسئله قتل عثمان توسط معاویه در این مقطع حساس، باید به طفره رفتن قبلی وی از این موضوع مرتبط باشد. کل ماجرا یک تلاش سازمان یافته برای تخریب ائتلاف علی به نظر می‌رسد. قرا به علی گفتند که اگر همانند آنان به خاطر پذیرش حکمیت، توبه نکند، آنان از وی اعلان برائت خواهند نمود. در هنگام بازگشت لشکر علی به کوفه، بعضی از قرا در حرورا توقف نمودند.[۱۸۴]

علی که گرفتار نافرمانی جمعی از سپاهش شده بود که بعداً خوارج نامیده شدند، ابتدا پسرعمویش، عبدالله بن عباس، را به‌عنوان نمایندهٔ خود برای مذاکره به حرورا فرستاد و سپس خود شخصاً برای بحث به آنجا رفت. علی توانست آنان را قانع کند که از نافرمانی دست بردارند که چگونگی این امر چندان روشن نیست. پس از اینکه علی به کوفه بازگشت به‌صراحت اعلام کرد که به شرایط منعقدشده در عهدنامهٔ صفین وفادار خواهد ماند. حروریان که همراه علی به کوفه بازگشته بودند، با شنیدن این سخن خشمگین شدند. در نتیجهٔ این سخن علی، خوارج با یکدیگر پنهانی ملاقات کرده و از خود پرسیدند که آیا ماندن در سرزمینی که بی‌عدالتی بر آن حکمفرماست، با تکالیفی که بر ذمهٔ بندگان خداست، سازگار می‌باشد. کسانی که ترک آن سرزمین را بایسته دانستند، پنهانی گریختند و از هم‌فکران خود در بصره خواستند که آنان نیز چنین کنند و در نهروانگرد هم آمدند.[۱۸۵] به باور فرد دونر ممکن است علت مخالفت برخی از خوارج ترس از آن بوده باشد که علی با معاویه سازش کرده و در پی آن، آنان برای حساب پس دادن در مورد شورش خود علیه عثمان فرا خوانده شوند.[۱۸۶]


حکمیت






شمایل علی بن ابی‌طالب، اثر هاکوپ هوناتانیان

نوشتار اصلی: حکمیت

اولین دیدار داوران در ماه رمضان[۱۳۸] یا شوال ۳۷ هجری مصادف با فوریه یا مارچ ۶۵۸ میلادی، در منطقه بی طرفدومةالجندل برگزار شد.[۱۸۷] نتیجه دیدار این شد که اعمالی که عثمان به آنها متهم شده بود، مستبدانه نبود و وی ناعادلانه کشته شده و معاویه حق خون خواهی از وی را دارد. مادلونگ می‌گوید، این تصمیم، یک مصالحه سیاسی بود که بر اساس تحقیق قضایی صورت نگرفته بود. با این حال، رأی به بیگناهی عثمان تبدیل به یکی از عقاید دینی اهل سنت گردید. این حکم مطلوب عمروعاص بود، زیرا مانع از پیوستن افراد بی طرف به علی می‌شد. [۱۸۸]

موضوع اصلی، اما، رفع اختلاف مسلمانان در خصوص خلیفه بود. به نوشته مادلونگ ابوموسی شخصی بی‌طرف و صلح‌جو بود، اما در این زمان حاضر به متهم کردن علی یا خلع وی و پذیرش خلافت معاویه نبود. وضعیت ایده‌آل برای ابوموسی تشکیل شورای خلافت متشکل از افراد بی طرف بود. عمرو عاص بر آن بود که جلوی هر تصمیمی در خصوص خلافت علی یا تشکیل شورای خلافت را بگیرد. البته به زعم مادلونگ، در این زمان هنوز بحث خلافت معاویه مطرح نبود. بدین ترتیب مادلونگ تصریح می‌کند که برخلاف برداشت واله یری، حکمیت در دستیابی به هدف اصلیش که رفع اختلاف و پایان فتنه بود شکست خورد، هرچند برای معاویه دستاورد سیاسی بزرگی داشت و شامیان تا ذی‌الحجه (آوریل-مه) سال ۳۷ با معاویه به‌عنوان خلیفه بیعت کردند.[۱۸۹]

کوفیان به ابوموسی معترض شدند و وی به مکه گریخت. علی رأی صادر شده را تقبیح کرد و اعلام نمود حکمین قرآن را پشت سر انداخته و نهایتاً به وفاق هم نرسیدند. سپس از مردم خواست مجدداً برای جنگ با معاویه گرد آیند. [۱۳۸][۱۹۰]

حکمیت دوم احتمالاً در محرم سال ۳۸ هجری مصادف با ژوئن یا ژوئیه ۶۵۸ میلادی [۱۹۱] یا شعبان آن سال مصادف با ژانویه ۶۵۹ میلادی در اذرح رخ داد. [۱۳۸] مادلونگ می‌نویسد با توجه به اینکه علی دیگر ابوموسی را نماینده خود نمی دانست و کسی را نیز به نمایندگی تعیین نکرده بود، در این واقعه مشارکتی نداشت. از سوی دیگر بزرگان دینی مدینه که در حکمیت اول شرکتی نداشتند کوشیدند تا از این طریق بحران خلافت را حل کنند. [۱۹۲] پوناوالا می‌گوید پس از حکمیت اول علی و معاویه هیچ‌کدام دیگر خلیفه به حساب نمی‌آمدند و حاکمانی شورشی تلقی می‌گردیدند. اما به‌عنوان دو رقیب برای خلافت به حساب می‌آمدند. به نظر می‌آید که داوران و دیگر افراد نامدار، به استثنای نمایندگان علی، با یکدیگر ملاقات کردند تا در مورد انتخاب خلیفه جدید به بحث بپردازند.[۱۹۳]

معاویه کوشید تا ادعای خلافت خود را که در شام تثبیت کرده بود، از طریق اقناع بزرگان دینی که بی طرف مانده بودند به کل امت اسلامی گسترش دهد. لذا، بزرگانی ازتابعین را نیز دعوت کرد. عمروعاص از خلافت معاویه حمایت می‌کرد، اما ابوموسی اشعری در پی تشکیل شورای خلافت و یا گزینش دامادش عبدالله بن عمر بود. عمروعاص ابوموسی را فریفت و وی به شکل ابلهانه ای به آلت تحقق امیال معاویه تبدیل شد.[۱۹۴] پوناوالا می‌نویسد عبدالله بن عمر به خاطر فقدان اجماعی بر روی خلیفه شدنش، این پیشنهاد را رد نمود. پس از آن، ابوموسی اشعری به عمروعاص پیشنهاد کرد که هر دو علی و معاویه از خلافت عزل شده و کار تعیین خلیفه به شورا موکل شود و عمروعاص پیشنهادش را پذیرفت. ابوموسی در ملأ عام مورد توافقش با عمرو عاص را اعلام کرد ولی عمروعاص برخلاف توافق پیشین بیان داشت که علی را عزل و خلافت معاویه را تأیید کرد.[۱۳۸] این امر سبب شد ابوموسی برآشوبد و حکمیت را ترک کند. [۱۹۵]


نبرد نهروان


نوشتار اصلی: نبرد نهروان

پس از حکمیت اول، هنگامی که علی دریافت معاویه بیعت با خود به‌عنوان خلیفه را پذیرفته است،[۱۹۶] سعی کرد سپاه تازه‌ای را سامان دهد و از مسلمانان خواست با کسانی بجنگند که بر شیوه کسری و قیصر حکومت می‌کنند و بندگان خدا را به خدمت می‌گیرند. وی از خوارج نیز برای پیوستن به جنگ علیه معاویه دعوت کرد، اما آنان پافشاری کردند که علی اول اقرار به توبه از کفری کند که از نظرشان با پذیرش حکمیت مرتکب شده بود.[۱۹۷][۱۳۸] پوناوالا می‌گوید در این هنگام، فقط انصار، باقی‌ماندگان قرا به رهبری مالک اشتر و تعداد کمی از مردان قبایلشان، به علی وفادار ماندند. علی با سپاه جدیدش کوفه را به منظور براندازی معاویه ترک کرد.[۱۳۸]

در حالی که علی در راه شام بود، خوارج دست به کشتن افرادی زدند، که با آنها اختلاف دیگاه داشتند. لذا سپاه علی و بخصوص اشعث بن غیث از وی خواستند که نخست با خوارج برخورد کند، چون از جانب آنها برای خویشان و اموال خود احساس ناامنی می‌کردند. لذا علی در ابتدا به نهروان رفت تا با مخالفان تعامل کند. هرچند نظر اکثریت سپاه بر این بود، اما برخی سپاه را ترک کردند. علی از خوارج خواست که قاتلان را تسلیم کنند، اما آنها در پاسخ گفتند جملگی این قتل ها را مرتکب شده و ریختن خود شیعیان علی را حلال می‌دانند.[۱۹۸]

نبرد نهروان به روایت بلاذری در ۹ صفر سال ۳۸ هجری (حدوداً ۱۷ ژوئیه سال ۶۵۸ میلادی) و به روایت ابومخنف در ذی الحجه سال ۳۷ هجری مقارن با نیمه ماه مه سال ۶۵۸ میلادی رخ داد. علی و برخی از اصحابش از خوارج خواستند که دست از دشمنی و جنگ بردارند، اما آنها نپذیرفتند. سپس علی پرچم عفو را دست ابوایوب انصاریداد و اعلام کرد هر کس نزد آن پرچم برود و همچنین اگر کسی از خوارج نهروان را ترک کند و مرتکب قتلی نشده باشد، در امان است. بدین ترتیب صدها تن از خوارج از سپاهشان جدا شدند و از حدود ۴۰۰۰ نفر تنها ۱۵۰۰ یا ۱۸۰۰ تن باقی ماندند. نهایتاً علی منتظر ماند تا خوارج نبرد را آغاز کنند و سپس با سپاهی حدوداً چهارده هزار نفری به باقی مانده لشکر خوارج یورش برد. از سپاه علی بین ۷ تا ۱۳ نفر کشته شدند، حال آنکه تقریباً همه خوارجی که دست به شمشیر بردند کشته و زخمی شدند. علی دستور داد زخمیان خوارج به قبایلشان تحویل گردند تا مداوا شوند.[۱۹۹]

مادلونگ می‌نویسد نبرد با خوارج چالش‌برانگیزترین رخداد دوران خلافت علی بود. هرچند از دید یک دولتمرد عادی جنگ با شورشیان بیعت شکن خونریزی که آشکارا تهدید به قتل دیگران می‌کردند معقول و بلکه ضروری بود، اما اینان پیش از این از همراهان علی و همچون خود وی از مخلص ترین باورمندان به قرآن بودند. آنها می‌توانستند از پرشورترین متحدان علی در مقابله با انحراف از قرآن باشند. اما علی نمی توانست به درخواست آنان اقرار به کفر خود کند یا دیگر مسلمانان را کافر بداند. یا آنکه از قتل هایی که مرتکب شده بودند چشم پوشی کند. به هر حال بعد از این رخداد، اولویت نخست علی آن که مجدداً در میان قرا وفاق ایجاد کند. هرچند علی درصدد بود که مستقیماً از نهروان به سوی شام لشکرکشی کند، اما سپاهش به رهبری اشعث بن قیس با شکوه از فقدان توشه جنگی او را مجبور به حرکت به سمت کوفه کردند و در آنجا لشکرگاه را ترک کردند. [۲۰۰] پوناوالا می‌نویسد کشتار منتجه از سوی بسیاری از افراد، تقبیح شد و فرار کردن سربازان از سپاه علی، وی را مجبور کرد تا به کوفه باز گردد و نتواند به سمت معاویه لشکر کشی کند. [۱۳۸]


شورش‌ها


نوشتار اصلی: شورش‌ها در زمان خلافت علی

در دوران خلافت علی جنگ‌های داخلی بین مسلمانان و شورش ایرانیان به راه افتاد. شورش ایرانیان در آخرین سال خلافت علی اتفاق افتاد که توسط سپاهیان ارسالی خلیفه سرکوب شد.[۲۰۱] مثلاً شورشیان در شرق ایران، مالیات خود را به قبائل کوفی و بصری پرداخت نکردند.[۲۰۲]

در حالی که در سال‌های ۴۱–۳۵ هجری، مسلمانان مشغول جنگ‌های داخلی بودند، اکثر مناطق ایران از کنترل خلافت اسلامی خارج شد. حتی بازماندگان سلسلهٔ ساسانی به تلاش‌هایی برای بازیابی حکومتشان در شهرهای طخارستانو نیشابور دست زدند. مسلمانان با تکیه بر خراج و مالیات موفق شدند دوباره کنترل مناطق آشوب‌زده را در دست گرفته و شورش‌ها علیه والیان و افراد تحت حمایتشان را بخوابانند. هپتالیان شهرهای بادغیس، هرات، و فوشنجهمانند اهالی نیشابور از دادن مالیات به حاکمان عرب سر باز زدند. مردم شهر زرنگ هم مقر حکومتی حاکم خود را سرنگون کردند. از طرفی دیگر بدویان عرب نیز به شهرهایسیستان حمله برده، آنجا را تصرف کردند. در سال ۳۶ هجری، فرمان‌های علی به اشخاص برجستهٔ محلی مبنی بر دادن خراج به ماهویه، مرزبان مرو، باعث بروز شورش‌هایی در شرق خراسان علیه حکومت علی گردید که تا مرگ علی ادامه داشت.[۲۰۳]

بعد از جنگ صفین، هنگامی که علی مشغول سرکوب شورش‌های خوارج در عراق و فارس بود، مردمان مناطقجبال، فارس، و کرمان در سال ۳۹ هجری از دادن مالیات سر باز زده و شروع به شورش کردند که روز به روز شدت می‌یافت و مردم این مناطق مأمورین جمع‌آوری مالیات را از شهرهای خود بیرون راندند.[۲۰۴]


سال آخر خلافت


پس از قضیهٔ حکمیت، هر چند علی حکم برکناری را نپذیرفت و خود را کماکان خلیفهٔ مسلمانان می‌نامید اما هر روز از وفاداران به او کاسته می‌شد. وقتی علی مشغول رفع شورش خوارج بود، معاویه کنترل مصر را در دست گرفت.[۲۰۵] در این زمان معاویه نیز طرفدارانی داشت که او را خلیفه می‌دانستند.[۱۰۶] دانشنامهٔ ایرانیکا می‌نویسد وی در اواخر سال ۳۹ هجری، سپاهیان علی را در مصر شکست داد و عمرو عاص را حاکم آنجا نمود. در همین زمان، علی کنترل حجاز را نیز از دست داد.[۲۰۶] در سال ۴۰ هجری علی حتی کنترلی بر شهرهای مکه و مدینه نیز نداشت. علی عملاً به شهر کوفه محدود شده بود و در موضعی تدافعی قرار داشت تا آنجایی که اقدامی در برابر لشکرکشی‌های معاویه به قلب عراق، یمن و عربستان نکرد.[۲۰۷] افکار عمومی عرب به جانشینی معاویه تمایل داشت، چرا که وی توسط نیروهای منظمی پشتیبانی می‌شد و می‌توانست قدرت را در میان نخبگان عرب حفظ و خلافت اسلامی را کنترل کند.[۲۰۸]

در سال آخر خلافت علی، مردم کوفه و بصره پس از حملات لشکریان معاویه به شهرهای عراق، ماهیت واقعی معاویه را شناختند و دوباره با علی بر ضد معاویه متحد شدند. با این حال نگرش مردم نسبت به علی در این مقطع زمانی، به شدت متفاوت بود. فقط اقلیت کوچکی از آن‌ها معتقد بودند که علی بهترین شخص پس از محمد برای خلافت است؛ در حالی که اکثریت مردم او را به علت دشمنی با معاویه مورد حمایت قرار دادند

منبع از ویکی پدیا

از مذاهب اسلام
اهل سنت





حنفی · مالکی · شافعی · حنبلی


ماتریدی · اشاعره · اثری · معتزلی


دیوبندی · بریلوی · سلفی

نماز · روزه · شهادت · زکات · حج


ابوبکر · عمر · عثمان · علی


سعید بن زید · زبیر · طلحه
سعد بن ابی‌وقاص · عبدالرحمن بن عوف
ابوعبیده جراح


قرآن · سنت · اجماع · قیاس · اجتهاد


صحیح بخاری · صحیح مسلم · سنن نسائی
سنن ابوداوود · سنن ترمذی· سنن ابن ماجه
الموطأ


مکه · مدینه
بیت‌المقدس


این جعبه: 

  • نمایش
  •  
  • بحث
  •  
  • ویرایش

 نظر دهید »

بخش چهارم از زندگانی امام علی (ع)

16 اسفند 1395 توسط نازي مولائي

​نوشتار‌های اصلی: جانشینی محمد و سقیفه

پس از مرگ محمد، در حالی که علی، عباس و دو پسرش، فضل و قثم، و دو بردهٔ آزادشدهٔ پیامبر، زید و شغران،[۸۴] به همراه طلحه و زبیر و جمعی از صحابهٔ محمد، مشغول خاکسپاری‌اش بودند،[۸۵] گروهی از صحابه در محلی به نامسقیفه بنی ساعده جمع شدند و دربارهٔ جانشین محمد به بحث و جدل پرداختند. نتیجهٔ این بحث و جدل‌ها، انتخابابوبکر به‌عنوان جانشین محمد بود.[۸۶][۸۷] انصار در سقیفه بنی ساعده از سعد بن عباده حمایت می‌کردند، اما مهاجراناین را نپذیرفته و خود را از لحاظ خویشاوندی نزدیک‌تر به محمد می‌دانستند. در میان مهاجران عده‌ای نیز به سرکردگی علی و شامل زبیر، طلحه، عباس بن عبدالمطلب،مقداد، سلمان فارسی، ابوذر غفاری و عمار بن یاسر، علی را وارث مشروع محمد می‌دانستند. پوناوالا معتقد است تاریخ‌نگاران مسلمان اتفاق نظر دارند که بحران موجود در این برهه، توسط سه تن از مهاجران مشهور به نام‌های ابوبکر و عمر و ابوعبیده جراح برطرف گردید. آنان انصار را جمع کرده و به آن‌ها ابوبکر را تحمیل کردند. حسادت بین دو قبیلهٔ مهم انصار به نام اوس و خزرج و عدم فعالیتبنی‌هاشم در تبلیغ نظرشان، موفقیت این سه تن را تسهیل نمود.[۸۸]

این انتخاب باعث اختلاف بین هواداران ابوبکر و طرفداران علی شد. طرفداران علی قائل بودند که علی توسط شخص محمد به جانشینی انتخاب شده‌است و بنابراین مقام خلافت باید از آن وی باشد.[۸۹][۹۰] علاوه بر آن، طبری در تاریخ خود نقل کرده‌است که گروهی از مخالفان ابوبکر از جمله زبیر در خانهٔ فاطمه گرد آمدند و عمر با تهدید به آتش زدن خانه، آن‌ها را بیرون کشاند. علی بعداً مکرر می‌گفت که اگر چهل یاور داشت قیام می‌کرد.[۹۱]

هنگامی که این افراد که از اولین مخالفان ابوبکر بودند بتدریج ابوبکر را به رسمیت شناختند، علی تا شش ماه از بیعت با ابوبکر سر باز زد.[۹۲] دانشنامهٔ بریتانیکا می‌نویسد علی پس از اتمام مراسم تدفین محمد، در یک عمل انجام‌شده قرار گرفت ولی اعتراضی نکرد.[۹۳] دانشنامهٔ ایرانیکا می‌نویسد که علی و بنی‌هاشم تا قبل از مرگ فاطمه (حدود شش ماه) از بیعت با ابوبکر سر باز زدند. علی بر روی حقش پافشاری ننمود، چرا که تمایل نداشت امت نوپای اسلام دچار کشمکش گردد.[۹۴]

به گفتهٔ مادلونگ، علی به خاطر خویشاوندی نزدیک و ارتباط صمیمی با محمد، و نیز به خاطر دانش فراوان از اسلام از ابتدا و شایستگی در به خدمت گرفتن احکام آن، شخصاً به‌شدت معتقد بود که بهترین شخص برای جانشینی محمد است. خط مشی‌هایی که توسط ابوبکر و عمر پایه‌ریزی شده بود، از دیدگاه علی بی‌مورد تلقی می‌شد. او به ابوبکر گفته بود که علت تأخیر در بیعت وفاداریش با ابوبکر به‌عنوان خلیفهٔ مسلمانان، اعتقاد به ارجحیت تعلق این عنوان به خودش بوده‌است. او این عقیده را هنگامی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت می‌کرد نیز ترک نکرد. او که معتقد بود جانشین بر حق محمد است، هنگامی که مطمئن شد همه از او روی گردانده‌اند، برای حفظ وحدت اسلام با ابوبکر بیعت نمود. اگر جامعهٔ مسلمانان یا بخش کوچکی از آنان، به او اقبال پیدا می‌کردند، وی دیگر خلافت را تنها «حق» خود نمی‌دانست، بلکه آن را «وظیفهٔ» خود قلمداد می‌کرد.[۹۵] هر چند عباس، عموی محمد، و آنچنان که گفته می‌شود ابوسفیان، از علی خواستند تا جامعهٔ اسلامی را در کنترل خاندان بنی‌هاشم بگیرد، او هیچ تلاشی در این زمینه نکرد.[۹۶] اما بنا بر نقل منابع تاریخی علی بعداً در نامه به معاویه نوشت که علت رد این پیشنهاد بیم پراکندگی امت بوده‌است.[۹۷]

در مورد جانشینی علی، مورخان و دانشوران تاریخ اسلامعموماً یا دیدگاه اهل سنت را پذیرفته‌اند و یا اینکه حقیقت موضوع را غیرقابل کشف دانسته و از آن رد شده‌اند. یکی از مورخانی که از این سنت رایج جدا شده‌است ویلفرد مادلونگ می‌باشد.[۹۸] ویلفرد مادلونگ در دانشنامهٔ اسلاماصلی‌ترین ادعاهای شیعه را دیدگاه خود شخص علی می‌داند زیرا به عقیدهٔ او علی خود را شایسته‌ترین فرد برای خلافت در مقایسه با دیگر صحابه می‌دانست و کل جامعهٔ مسلمانان را به دلیل روی گرداندن از خودش ملامت می‌کرد، اما در عین حال رفتار ابوبکر و عمر در مسند خلافت را می‌ستود و تخریب شخصیت آن‌ها را نکوهش می‌کرد.[۹۹] مادلونگ معتقد است که از آنجایی که در رسوم عربان آن زمان، خصوصاً رسوم قریش، جانشینی موروثی معمول بوده و قرآن بر اهمیت پیوند خونی میان پیامبران و خصوصاً اهل بیت تأکید ورزیده‌است و اینکه انصار از خلیفه‌شدن علی حمایت می‌کردند، ابوبکر می‌دانست که تشکیل یک شورا برای انتخاب خلیفه به انتخاب علی می‌انجامد و به همین دلیل به شکل حساب‌شده‌ای جریان‌های سیاسی را برای خلیفه‌شدن خودش هدایت کرد.[۱۰۰] از طرف دیگر لئورا وچا ولیری در دانشنامهٔ اسلام این موضوع را که علی واقعاً امید داشت تا جانشین پیامبر شود، مورد تردید می‌داند زیرا اعراب طبق سنت، رئیس خود را از میان ریش‌سفیدان انتخاب می‌کردند و علی در آن زمان تنها کمی بیش از سی سال سن داشت و اعتبار لازم برای جانشینی محمد را طبق سنن اعراب نداشت؛ ولیری معتقد است که شیعیان با حدیث‌سازی یا تفسیر به مطلوب کلمات منتسب به محمد، بر این موضوع پای می‌فشارند که پیامبر قصد داشته تا علی را به عنوان جانشین خود برگزیند، حال آنکه جای هیچ شکی نیست که در هنگام واپسین بیماری، محمد سخنی در مورد جانشین خود بیان ننمود.[۱۰۱]

ویلفرد مادلونگ می‌نویسد، علی نمی‌توانسته که بر مبنای قرابت خویشاوندی با محمد، امیدوار به خلیفه‌شدن بعد از عمر بوده باشد. زیرا قریش از جمع‌شدن پیامبری و خلافتدر یک قبیله حمایت نمی‌کردند. وی معتقد است که این مهم از سنخ «کودتای صورت‌گرفته توسط ابوبکر و عمر» در سقیفه بنی‌ساعده نیست، بلکه از حسادت عمیق قریش نسبت به علی نشئت می‌گیرد؛ بنابراین تنها شانس علی برای شرکت در امور مسلمین، مشارکت کامل وی در اهل شورا می‌توانست باشد که توسط عمر پایه‌ریزی شده بود. ابن عباس روایت می‌کند که در جایی عمر به وی گفته که علی در واقع شایسته‌ترین شخص برای جانشینی محمد بوده، اما ما از وی به دو دلیل ترسیدیم. وقتی ابن عباس مشتاقانه از عمر در مورد این دو دلیل سؤال می‌کند، عمر در پاسخ به وی می‌گوید، اولی جوان بودن و دومی علاقهٔ زیاد علی به خاندان بنی‌هاشم. بر اساس این روایت، تمامی آرزوهای علی و هوادارانش برای احراز خلافت به ناامیدی مبدل گردید. عمر در خلال این پاسخ، به سقیفه بنی‌ساعده اشاره می‌کند. در این اشاره، عمر به عقیده‌اش دربارهٔ تشکیل شورا به‌عنوان مبنایی برای تعیین خلیفه اشاره کرده و عملاً، از این به بعد، هر گونه تعیین خلیفه بدون مشورت را تقبیح می‌نماید؛ بنابراین با این کار، خلافت نمی‌توانست در انحصار قبیله‌ای خاص باشد و به تمامی قریش تعلق داشت.[۱۰۲]


خلافت ابوبکر

































































































































گاهشمار زندگی علی بن ابی‌طالب
رویدادهای زندگی علی بن ابی‌طالب
در مکه
۵۹۹ ولادت در ۱۷ مارس برابر با ۱۳ رجب ۲۴ قبل از هجرت
۶۱۰ مسلمان‌شدن پس از اولین آیات قرآن
۶۱۳ قبول دعوت محمد در یوم‌الدار
۱۹–۶۱۷ شعب ابی‌طالب
۶۲۲ لیلة المبیت
در مدینه
۶۲۲ هجرت به مدینه
عقد اخوت با محمد
۶۲۳ ازدواج با فاطمه زهرا
۶۲۴ غزوهٔ بدر و کشته‌شدن بسیاری از قریش به دست علی
۶۲۵ تولد حسن مجتبی
غزوهٔ احد و دفاع از محمد پس از فرار مسلمانان
۶۲۶ تولد حسین بن علی
۶۲۷ غزوه خندق: کشتن عمرو بن عبدود
۶۲۸ صلح حدیبیه
۶۲۸ غزوه خیبر
تولد زینب
۶۲۹ غزوهٔ مؤته
۶۳۰ فتح مکه و غزوهٔ حنین
۶۳۱ مباهله با مسیحیان نجران
۶۳۲ غدیر خم
پس از محمد تا پیش از خلافت
۶۳۲ انتخاب ابوبکر به خلافت در سقیفه بنی‌ساعده
مرگ فاطمه
۶۴۴ قتل عمر بن خطاب و شرکت علی در شورای انتخاب خلیفه
۶۴۸ ولادت عباس بن علی
خلافت
۶۵۶ انتخاب علی به عنوان خلیفه
آغاز شورش‌ها
جنگ جمل
۶۵۷ انتقال مرکز حکمرانی به کوفه
نبرد صفین
۶۵۸ حکمیت
جنگ با خوارج
۶۵۹ شکست فرماندار علی از عمرو عاص در مصر
غارت عراق، حجاز، و یمن توسط معاویه
۶۶۰ معاویه خود را خلیفه خواند.
۶۶۱ کشته‌شدن در ۲۸ ژانویه مصادف با ۲۱ رمضان به ضربهٔ شمشیر ابن ملجم مرادی در مسجد کوفه


  • ن
  •  
  • ب
  •  
  • و

ن دوران زندگی منزویانه‌ای در پیش گرفت و عمدتاً به فعالیت‌های مذهبی مشغول بود. او خود را وقف مطالعه و آموزش قرآن کرد.[۱۰۳] اولین قرآن جمع‌آوری‌شده از لحاظ تاریخی، به وی نسبت داده می‌شود. دانش وی از قرآن و سنت به کمک خلفای پیشینش در مسائل شرعی می‌آمد.[۱۰۴] او به ابوبکر و عمر در امور مربوط به دولت نیز مشاوره می‌داد[۱۰۵] و به‌عنوان «مشاوری باارزش» شناخته می‌شد، البته این که خلیفه دوم، عمر، مشورت‌های او را می‌پذیرفت یا خیر مورد تردید است.[۱۰۶]

علی با وجود این که در زمان زندگانی محمد تقریباً در تمام حوادث اسلام شرکت داشت،[۱۰۶] در جنگ‌های رده وفتوحات مسلمانان شرکت نکرد. کارهای انجام‌شده توسط علی بعد از خلافتش، نشانگر این است که وی با سیاست‌های خلفای پیشینش موافق نبود. عدم موافقت وی با سیاست‌های خلفای پیشین را می‌توان از جوابش بهعبدالرحمن بن عوف در شورای انتخاب خلیفه مبنی بر پذیرش قرآن و سنت و سیاست‌های ابوبکر و عمر حدس زد.[۱۰۷]


خلافت عمر


دانشنامهٔ بریتانیکا می‌نویسد علی خلافت عمر را پذیرفت و حتی دخترش، ام کلثوم، را به ازدواج وی درآورد.[۱۰۸]

پس از مرگ فاطمه، علی در زمان خلافت عمر نیز، میراث پدری فاطمه را مطالبه کرد؛ اما پاسخ عمر همان پاسخ ابوبکر بود. البته عمر حاضر شد برخی از املاک مدینه را که جزء ارث فاطمه محسوب می‌شد، به پسران عباس بن عبدالمطلب بازگرداند که نمایندهٔ بنی‌هاشم بودند؛ ولی املاک فدک و خیبر کماکان به‌عنوان املاک دولتی باقی ماند و به بنی‌هاشم عودت داده نشد.[۱۰۹]

به نوشتهٔ برخی مورخان مسلمان، علی از مشاوران عمر بود. مشاوره‌های علی بیشتر در مورد امور شرعی و بخاطر احاطه‌اش بر قرآن و سنت بود. هرچند جای تردید است عمر توصیه‌های سیاسی علی را پذیرفته باشد یا نه. در طول زمامداری عمر و عثمان، علی هیچ سمت رسمی اداری، نظامی، یا سیاسی را قبول نکرد، به جز سمت نیابت شهر مدینه در زمانی که عمر به سفر فلسطین و سوریه رفته بود، در دوران خلافت عمر و عثمان او در هیچ‌یک از جنگ‌های این دو خلیفه حضور نداشت.[۱۱۰]

کائتانی بر این باور است که ابولؤلؤ (قاتل عمر) تنها مجری توطئهٔ قتلی بوده‌است که از سوی اصحابی چون علی، طلحه، و زبیر طراحی شده بود و عبید الله بن عمر (که درجنگ صفین در سال ۳۷ هجری کشته شد) به این توطئه معتقد بوده اما دست به عملی دیوانه‌وار (کشتن هرمزان و دخترش) زده‌است. دانشنامهٔ اسلام معتقد است محققانی چون لاوی دلا ویدا و مادلونگ نشان داده‌اند که این دیدگاه کائتانی بی‌پایه و اساس است.[۱۱۱]


انتخاب خلیفهٔ سوم


در هنگام مرگ عمر، شورایی برای انتخاب خلیفهٔ بعدی تشکیل شد. اعضای این شورا شامل علی، عثمان، طلحه،زبیر، عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص بودند. از آنجایی که طلحه دقیقاً بعد از انتخاب عثمان به مدینه بازگشت، سعد بن ابی‌وقاص به‌عنوان نمایندهٔ رسمی وی در شورای انتخاب خلیفه حضور داشت. علی و عثمان دو نامزد نهایی بودند، ولی در نهایت، رأی به نفع عثمان اعلام گشت. عثمان برادرزن عبدالرحمن بن عوف بود. علاوه بر این، عمر به عبدالرحمن بن عوف در انتخاب خلیفهٔ بعدی، اختیارات بیشتری داده بود و در هنگام خلافتش نیز به رأی او تکیه داشت. علی به اتکای قرابت خویشاوندی‌اش با محمد، ادعای خود برای خلافت را قاطعانه مطرح کرد. در حالی که عثمان، نامزدی خود را منفعلانه پیش می‌برد. عبدالرحمن بن عوف، علاوه بر صحبت جداگانه با دو نامزد، شبانه با سران قریش مشورت کرد و از حمایت قاطع آنان از عثمان مطلع شد. قبیلهٔ بنی‌امیه با وجود عثمان به‌عنوان نامزد خویشاوند، دیگر لزومی به حمایت از علی ندیدند که نسبت خویشاوندی دورتری به آن‌ها داشت. قبیلهٔ بنی‌مخزوم نیز علیه علی، از عثمان حمایت کردند. عبدالله بن ابی ربیعه، رهبر بنی‌مخزوم و فرمانروای الجند، به عبدالرحمن بن عوف هشدار داد که اگر با علی بیعت کند با نافرمانی قبیله‌اش و اگر با عثمان بیعت کند با اطاعت قبیله‌اش مواجه خواهد شد. در واقع علی در شورای انتخاب خلیفه، حامی نداشت. علی و عثمان هر دو در صورت عدم موفقیت در انتخاب، به انتخاب دیگری راضی بودند. بر حسب بعضی روایات، علی موفق شد که عبدالرحمن بن عوف را متقاعد کند که به جای حمایت از عثمان، از وی حمایت کند. گرچه این مهم را می‌توان در خوشبینانه‌ترین حالت، حمایتی ضعیف به حساب آورد. علاوه بر این، زبیر که بعد از مرگ محمد از حامیان علی بود، در اینجا از عثمان حمایت می‌کرد؛ بنابراین عبدالرحمن بن عوف، دلیلی قاطع برای صدور رأی به نفع عثمان داشت. او رأی خود را در مسجد و در ملأ عام و با حضور هر دو نامزد اعلام کرد؛ بنابراین فشار زیادی بر روی علی وجود داشت که همان‌جا بیعت خود با عثمان را اعلام کند و او با اکراه موافقت کرد.[۱۱۲]

ویلفرد مادلونگ می‌نویسد، گرچه ممکن بود عمر نگران احتمال انتخاب علی به‌عنوان خلیفه باشد، اما مدرکی وجود ندارد که وی مستقیماً خواسته باشد تا بر شورا علیه علی تأثیر بگذارد. او چند وقت قبل در حضور عبدالرحمن بن عوف به او در مورد آرزوی قبیلهٔ بنی‌هاشم در مورد «حق خلافت انحصاری» این قبیله و «حق پای‌مال‌شده» علی، هشدار داده بود. چنین فکری بدون شک در اذهان عمومی نیز وجود داشته‌است. علاوه بر این، قتل عمر در مدتی اندک پس از آن، هر گونه مصالحه بین حامیان خلافت قریش و علی را منتفی می‌نماید. عبدالرحمن بن عوف به طور کامل بر احساسات عمر آگاه بود. او ممکن است نام خود را از میان نامزدهای خلافت بیرون کشیده باشد تا بتواند رأیی قاطع جمع‌آوری کرده و از آن علیه علی استفاده کند. اما به نظر می‌رسد که این عمل ابتکار خودش باشد، نه یک عمل تمرین‌شدهٔ پیشنهادی از سوی عمر.[۱۱۳]

عبدالرحمن بن عوف سه شرط عمل به قرآن، سنت محمد، و روش خلفای پیشین را به علی عرضه کرد که علی تنها دو شرط اول را پذیرفت؛ در حالی که عثمان هر سه شرط را پذیرفت. بنا بر روایت شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، علی در این هنگام به برتری خود در امر خلافت تأکید کرد؛ اما چون اقبال عمومی به عثمان بود، ناچار شد که با وی بیعت کند.[۱۱۴][۱۱۵][۱۱۶]


خلافت عثمان


بنا بر نظر سید حسین نصر در دانشنامهٔ بریتانیکا، علی عثمان را به عنوان خلیفه به رسمیت می‌شناخت. اما موضع بی‌طرفی را بین هواداران و مخالفان وی اتخاذ کرده بود.[۱۱۷] اما بنا بر نظر رابرت گلیو در دانشنامهٔ اسلام، علی حداقل به لحاظ معنوی سردستهٔ مخالفان عثمان بود. در دوران خلافت عثمان، علی به همراه صحابهٔ دیگری از محمد از جمله طلحه و زبیر از منتقدان عثمان بود. او عنوان می‌داشت که عثمان از سنت پیامبر دچار انحراف شده‌است. مهمترین موارد اختلاف با عثمان بر سر اجرایحدود شرعی بود. علی اصرار داشت که «حدود الهی» باید اجرا شود. از جمله در قضیهٔ شراب‌نوشی ولید، حاکم کوفه، گفته می‌شود حد به دست خود علی اجرا شد. در قضیهٔ تبعید ابوذر از مدینه، با وجود ممنوعیت تعیین‌شده توسط عثمان، علی با فرزندانش ابوذر را بدرقه کرد.[۱۱۸] همچنین به نوشتهٔ پوناوالا در دانشنامهٔ ایرانیکا، به روایت ابن اعثمعلی می‌دانست که عثمان جرئت نداشت، بر ضد وی عمل کند. در چند موقعیت، علی با عثمان بر سر اجرای حدود اسلامی اختلاف نظر داشت. علی علناً نسبت به ابوذر غفاری اظهار همدردی کرده و قاطعانه در دفاع از عمار یاسر سخن رانده بود.[۱۱۹] به نوشته ون‌دانزل، علی از لحاظ دینی عثمان را بدعت‌گزار می‌دانست و از لحاظ سیاسی نیز از مخالفان عثمان بود.[۱۰۶] وچیا واله یری می‌گوید علی از بدو انتخاب عثمان به مخالفانش پیوست، اپوزیسیونی که بتدریج گسترش می‌یافت.

مردم در برخی از شهرها و مناطق علیه عثمان شورش کردند و به سوی مدینه رو آوردند. عثمان در ابتدا حکم مجازات شورشیان را صادر کرد اما وقتی توسط پیک سریعی که عبدالله بن سعد فرستاده بود، از قصد شورشیان آگاه شد، چون نمی‌خواست که راه برای خشونت دیگر قشرها باز شود، تمایلی به پذیرش شورشیان نشان نداد. پس به دیدار علی رفت و از او خواست که با شورشیان دیدار کرده و آن‌ها را به بازگشت به شهر و دیارشان وادارد. عثمان ضمن اینکه خود را از این پس ملزم به پیروی از توصیه‌های علی می‌کرد، به وی اختیار تام داد تا هر گونه که می‌خواهد با شورشیان مذاکره کند. علی به وی یادآوری کرد که قبلاً هم با وی در این باره صحبت کرده بود، ولی عثمان ترجیح داده که از مروان بن حکم و بنی‌امیه حرف‌شنوی کند. عثمان قول داد که از این پس، از آنان روی گردانده و از علی حرف‌شنوی کرده و دستور داد که دیگر انصار و مهاجران به علی بپیوندند. او همچنین از عمار خواست که به این گروه بپیوندد ولی وی این پیشنهاد را رد کرد.[۱۲۰]

علی در این زمان بدون آنکه مستقیماً با عثمان مخالفت کند، تأثیری بازدارنده بر وی داشت. او انتقادات دیگر صحابه را به گوش عثمان می‌رساند و از جانب عثمان با مخالفانی که از دیگر استان‌ها به مدینه آمده بودند، مذاکره کرد که به نظر می‌رسد این امر سبب بروز بدگمانی بین علی و اقوام عثمان گشت. بعداً که شورشیان منزل عثمان را محاصره کردند، علی با اصرار بر اینکه عثمان نباید از آب منع شود، تلاش کرد تا از شدت حصر بکاهد.[۱۲۱] وقتی عثمان در معرض خطر حمله قرار گرفت، علی پسرانش را به منظور محافظت از خانهٔ وی روانه کرد. وقتی عثمان را شورشیان کشتند، علی پسرانش را به دلیل محافظت نامناسب از خانهٔ عثمان مؤاخذه کرد.[۱۲۲]

منبع از ویکی پدیا

 نظر دهید »

بخش سوم از زندگانی امام علی (ع)

16 اسفند 1395 توسط نازي مولائي

​بر طبق منابع تاریخی قدیمی‌تر، علی در روز سیزدهم رجبو حدود سال ۶۰۰ میلادی در مکه متولد شد. پدر ویابوطالب، رئیس قبیله بنی هاشم،[۳۱] و مادرش فاطمه بنت اسد است. منابع زیادی خصوصاً منابع شیعه نوشته‌اند که وی تنها کسی است که در خانهٔ کعبه به دنیا آمد. علی از طرف پدر و مادر با محمد خویشاوند است. وقتی پدر محمد درگذشت، ابوطالب که عموی محمد بود، قیم وی شد. وقتی که مادر محمد درگذشت، فاطمه بنت اسد نقش مادر را برایش داشت.[۳۲] روبرت گلیو می‌نویسد مسلمان بودن یا نبودن ابوطالب مورد بحث و مناقشه است و وی نمونهٔ خوبی در بحث‌های دین‌شناسی پیرامون وضعیت افراد پرهیزگار درگذشته قبل از رسالت محمد است. فاطمه بنت اسد آشکارا اسلام آورد و مورد توجه محمد بود و گفته می‌شود اولین کسی است که ولایت علی را به رسمیت شناخت.[۳۳]

در مکه

کودکی

زمانی که علی ۶ ساله بود، پدرش، ابوطالب که ریاست بنی‌هاشم را بر عهده داشت، دچار مشکل مالی گردید. محمد که خود در کودکی تحت سرپرستی ابوطالب قرار گرفته بود و در این زمان سنش از ۳۰ سال گذشته بود، برای سبک‌ کردن بار عائلهٔ وی به او پیشنهاد کرد که سرپرستی علی را او بر عهده بگیرد. ابوطالب پذیرفت و علی از کودکی در خانهٔ محمد، تحت نظر او قرار گرفت.[۳۴]


اسلام‌آوردن






حدیثی که پس از شجاعت و جنگ‌آوری علی در جنگ احد به محمدنسبت داده می‌شود، با این مضمون: «هیچ جوانمردی همچون علی و هیچ شمشیری همچون ذوالفقار نیست».

هنگامی که محمد اعلام دریافت وحی الهی نمود، علی که در آن زمان ۱۰ ساله بود به او ایمان آورد و مسلمان شد.[۳۵][۳۶]

به گفتهٔ مورخانی چون ابن اسحاق[۳۷] و ابن حزم[۳۸] و محققانی چون جان اسپوزیتو[۳۹] علی اولین مردی بود که اسلام آورد. دانشنامهٔ بریتانیکا[۴۰] و جان اسپوزیتو،[۴۱] علی را دومین فرد مسلمان بعد از خدیجه می‌دانند.[۴۲] طبری روایت‌های مختلفی را که هر کدام علی، ابوبکر و زید پسر حارثه را اولین فرد مذکر اسلام‌آورنده معرفی می‌کنند نقل می‌کند و تصمیم نهایی در مورد هویت اولین فرد را به خواننده وا می‌گذارد.[۴۳] طبق برخی منابع (ابن سعد، طبقات الکبری؛ طبری، تاریخ الرسل و الملوک) ابوبکر اولین مردی بود که مسلمان شد. این در حالی است که همین ادعا برای علی و زید بن حارثه هم وجود دارد.[۴۴]

به گفتهٔ لئورا وچا ولیری علی جزء اولین ایمان‌آورندگان بود، چه نفر دوم (پس از خدیجه) چه نفر سوم (پس از خدیجه و ابوبکر) که مورد جدال شیعه و سنی است.[۴۵]


از اسلام‌آوردن تا هجرت


دعوت محمد به اسلام در مکه ۱۳ سال به طول انجامید که از این ۱۳ سال، ۳ سال به طور مخفیانه بود. در پایان این ۳ سال و در ابتدای دعوت علنی، محمد ۴۰ تن از خویشان و بستگان خود از بنی‌هاشم را به میهمانی دعوت کرد. مطابق با روایت تاریخ طبری، ابن اثیر و ابوالفداء، محمد در این میهمانی از خویشانش پرسید چه کسی حاضر است او را در این کار یاری کند و اعلام کرد هر کس او را یاری کند، برادر، وصی و جانشین او خواهد بود. اما هیچ‌یک از بستگانش پاسخ مثبت نداد مگر علی. پیامبر در پاسخ به علی سکوت کرد و برای بار دوم و سوم این درخواست را تکرار نمود که باز تنها علی پاسخ مثبت داد. پس از بار سوم، پیامبر علی را برادر، وصی و جانشین خود خواند در حالی که در آن زمان، علی نوجوانی ۱۳ یا ۱۴ ساله بیش نبود و این کار پیامبر باعث تمسخر او در میان خویشاوندانش و طعنه به ابی‌طالب، پدر علی، شد که در آن مجلس حضور داشت.[۴۶][۴۷] بدین ترتیب، پیامبر وی را «برادر و وصی و جانشین خود» نامید.[۴۸] محمدحسین طباطبایی در تفسیر المیزان در خصوص شأن نزول آیهٔ انذار (آیهٔ ۲۱۴ سورهٔشعراء) احادیث مرتبط با این واقعه را بیان کرده‌است.[۴۹]

در این دوران (۶۱۰ تا ۶۲۲ میلادی) که محمد نخستین وحی‌های خود را دریافت می‌کرد، علی به همراه زید بن حارثه، پسرخواندهٔ محمد؛ ابوبکر، از بزرگان قبیله قریش؛ و خدیجه از یاران وفادار محمد بودند. او کمک کرد که هستهٔ اولین جامعهٔ اسلامی شکل بگیرد. در این سال‌ها، وی بیشتر وقت خود را صرف تأمین مایحتاج مؤمنان در مکه به‌خصوص فقرایشان از طریق تقسیم دارایی خود میانشان و کمک در امور روزمرهٔ آن‌ها می‌کرد.[۵۰]


مهاجرت به مدینه


منابع شیعی و سنی تصدیق می‌کنند که حوادث رخ‌داده در سال ۶۲۲ میلادی، مهمترین بخش از زندگی محمد را تشکیل می‌دهد. محمد که می‌دانست دشمنانش در حال کشیدن نقشه برای قتل وی بودند، از علی خواست که به جای وی در بسترش بخوابد.[۵۱] شبی که محمد از مکه به مدینه هجرت کرد، علی جان خود را به خطر انداخت و در بستر محمد خوابید.[۵۲]محمد به همراه ابوبکر مخفیانه مکه را ترک کرد و چندین روز بعد به یثرب، که زین پس مدینه نامیده شد، رسید و این هجرت، مبدأ تقویم هجری گردید. وقتی دشمنان با خنجرهای آخته وارد خانهٔ محمد شدند، از دیدن علی بسیار شگفت‌زده شدند و به وی آسیبی نرساندند.[۵۳] بنا بر تفسیر سید محمدحسین طباطبایی درالمیزان، آیهٔ ۲۰۷ سورهٔ بقره به این امر اشاره دارد:[۵۴] «از مردم کسانی هستند که جان خود را در راه جلب رضایت خداوند تقدیم می‌دارند و خداوند به بندگان خود رئوف است». علی در انتظار فرمان جدید، چند روز دیگر در کنار خانوادهٔ محمد ماند.[۵۵] محمد از علی خواست که اموالی را که قبلاً مردم به وی به امانت داده بودند به صاحبانش باز گرداند و علی این کار را انجام داد. پس از انجام این کار، علی مکه را به مقصد مدینه ترک کرد.[۵۶] به دستور محمد، علی به قبا در حومهٔ شهر مدینه رفت. طبق برخی منابع، علی یکی از اولین کسانی از مهاجرین بود که به مدینه رفت. در این زمان وی ۲۲ یا ۲۳ سال داشت.[۵۷]


در مدینه


ازدواج با فاطمه


مدت کمی پس از رفتن علی به مدینه، محمد به علی گفت که خداوند به وی فرمان داده‌است که دخترش، فاطمهٔ زهرا، را به ازدواج وی درآورد. با اینکه چندهمسری مجاز بود، علی در زمان حیات فاطمه، با زن دیگری ازدواج نکرد.[۵۸] ازدواج علی با فاطمه، دارای اهمیت معنوی خاصی برای تمام مسلمانان است. زیرا به‌عنوان ازدواجی میان مهمترین شخصیت‌های مقدس از خویشان محمد تلقی می‌گردد. محمد که تقریباً هر روز به دیدار دخترش می‌رفت، با این ازدواج به علی نزدیک‌تر شد و یک بار به وی گفت که تو برادر من در این دنیا و آخرت هستی. پس از مرگ فاطمه، علی با زنان دیگری ازدواج نمود و صاحب فرزندان بسیار دیگری شد.[۵۹] خانواده‌ای که از ازدواج این دو تشکیل شد، مکرراً از سوی محمد مورد ستایش قرار می‌گرفت و محمد از آن در واقعه‌هایی مانند رویداد مباهلهو حدیث آل عبا، به‌عنوان اهل بیت یاد کرد. در قرآن نیز در موارد متعددی مانند آیهٔ تطهیر، از اهل بیت به بزرگی یاد شده‌است.[۶۰][۶۱]


مأموریت‌های مهم


علی در این دوران از سوی محمد، چندین مأموریت مهم را عهده‌دار شد. محمد وی را به‌عنوان یکی از کاتبان متن قرآن منصوب کرد. نقش علی در تدوین نسخهٔ مکتوب قرآن، یکی از مهمترین مشارکت‌های وی در اسلام محسوب می‌گردد.[۶۲] پس از هجرت، محمد هنگامی که میانمهاجرین و انصار پیوند برادری می‌بست، علی را به‌عنوان برادر خویش برگزید. علی در سال ۹ هجری، نویسندهٔ متنصلح حدیبیه بود. در سال ۶۳۰ میلادی، سال قبل از فتح مکه، هنگامی که ابوبکر حج را رهبری می‌کرد، محمد سورهٔ «برائت از مشرکان (توبه)» را[۶۳][۶۴] توسط علی به مکیان ابلاغ کرد.[۶۵] یک سال بعد از آن محمد، علی را برای گسترش تعالیم اسلام، به یمن فرستاد، که از آن به سریه علی بن ابی‌طالب یاد می شود.[۶۶] علی کسی بود که برای شکستن بتهای درون کعبه و دیگر بت‌هایی که توسط قبیله‌های اوس و خزرج و طیء پرستیده می‌شد، انتخاب شد.[۶۷] همچنین علی مأموریت یافت تا کشمکش‌ها را حل و فصل و شورش‌های قبائل گوناگون را سرکوب کند.[۶۸]


در جنگ‌ها






نقاشی تخیلی از نبرد تن به تن مابین علی بن ابی‌طالب (سمت چپ) و عمرو بن عبدود (سمت راست) در جنگ خندق

علی به جز جنگ تبوک[۶۹] در تمام غزوهها شرکت داشت. او معمولاً علم‌دار سپاه محمد بود و در دو غزوه (خیبر در سال ششم هجری[۷۰] و یمان به سال ده هجری[۷۱]) فرمانده سپاه اسلام بود.[۷۲] شجاعت علی در سفرهای نظامی به افسانه مبدل گشت. وی به همراه حمزه، ابودجانه و زبیر به خاطر حملاتش به دشمن شناخته می‌گردد. گفته می‌شود که درجنگ بدر به تنهایی بیش از یک‌سوم افراد دشمن را کشت. در سال ۵ هجری، او به دست خود، دشمنانی را که از سوی محمد به مرگ محکوم شده بودند، اعدام کرد و به همراه زبیر، بر کشتار قبیلهٔ بنی‌قریظه نظارت نمود.[۷۳] او قاطعانه در جنگ‌های احد مصادف با ۶۲۵ میلادی[۷۴] و حنینمصادف با ۶۳۰ میلادی[۷۵] از محمد محافظت کرد. پیروزی مسلمانان در جنگ خیبر را به شجاعت وی نسبت می‌دهند. علی در آهنین و سنگین خیبر را به‌عنوان سپر خود به کار برد،[۷۶] طبق روایتی، جبرئیل به رزم علی و شمشیرشذوالفقار که از محمد گرفته بود، اشاره کرد و به محمد گفت «جوانمردی جز علی و شمشیری جز ذوالفقار وجود ندارد». علی با جنگجوی بزرگ قریش، طلحه بن ابی طلحه جنگید. طلحه مدام رجز می‌خواند که هر مسلمانی را که به مصافش بیاید شکست می‌دهد. وقتی طلحه از علی شکست خورد، با بیان جمله «کرم الله وجهه» از وی تقاضای رحمت کرد. این دعای خیر، یکی از القاب علی گردید که بیشتر توسط اهل سنت به کار برده می‌شود. این عبارت که معمولاً با کلمات دیگری همراه می‌شود، به منظور درود فرستادن و دعای خیر کاربرد دارد.[۷۷]


فتح مکه


نوشتار اصلی: فتح مکه

در سال ۶۳۰ میلادی مردم مکه تسلیم شدند و محمد مکه را فتح کرد. وی از علی خواست تا ضمانت کند که این پیروزی بدون خون‌ریزی خواهد بود چرا که محمد مسلمانان فاتح را از انتقام‌گیری از مکیان مغلوب منع کرده بود. محمد به وی دستور داد تا کعبه را از بت‌های دوران جاهلیت پاک کند.[۷۸]


غدیر خم


نوشتار اصلی: غدیر 













binner” style="margin-right: auto; margin-bottom: 0px; margin-left: auto; padding: 0px; border: 0px; font-family: inherit; font-style: inherit; font-variant: inherit; font-weight: inherit; font-stretch: inherit; line-height: inherit; vertical-align: baseline; max-width: 100%; display: flex; justify-content: center; flex-wrap: wrap; align-content: flex-start; width: 227px; background: none;">

نقاشی انتصاب علی توسط محمد در غدیر خم، کتاب آثار الباقیه عن القرون الخالیه ابوریحان بیرونی، ۱۳۰۷ یا ۱۳۰۸ میلادی

هنگامی که محمد از آخرین حج خود در سال ۶۳۲ میلادی باز می‌گشت، خطابه‌ای در مورد علی ایراد نمود که توسط شیعه و سنی بسیار متفاوت تفسیر شده‌است. مطابق با روایت هر دو گروه محمد گفت که علی وارثش و برادرش و کسی است که هر کس پیامبر را به‌عنوان مولایش (رهبر یا دوست قابل اعتماد) بپذیرد (کلمهٔ مولا مرتبط است با ولایت (به کسر واو) یا وَلایت (به فتح واو) که حکومت، شروع مبادرت، غلبهٔ معنوی و قدرت معنی می‌دهد) باید او را نیز به‌عنوان مولایش بپذیرد. شیعیان این بیان را به معنی تعیین علی به جانشینی پیامبر و اولین امام می‌دانند. در مقابل اهل سنت این بیان را تنها اظهار نزدیکی پیامبر به علی می‌دانند و نیز اظهار خواسته‌اش که علی به‌عنوان پسرعمو و فرزندخوانده‌اش جانشین او در مسئولیت‌های خانوادگی‌اش پس از مرگ شود.[۷۹]

به گفتهٔ دقاق در دانشنامهٔ ایرانیکا، اولین منبع تاریخی که به غدیر خم اشاره می‌کند یعقوبی، مورخ شیعه در نیمهٔ دوم قرن سوم هجری، است و اولین آثار ادبی قابل تاریخ‌گذاری بجامانده، مجموعهٔ اشعاری از نویسندگان شیعه در قرن دوم هجری است. نکتهٔ قابل توجه این است که در میان دلایلی که علی در کتاب نهج البلاغه برای بر حق بودنش ذکر می‌کند، اشاره‌ای به غدیر خم نیست. اما چنین به نظر می‌رسد که از حدود قرن دوم هجری حدیث غدیر خم به‌عنوان یکی از دلایل مهم برای اثبات بر حق بودن علی بر جانشینی محمد به کار رفته‌است.[۸۰] بنا بر پژوهش دقاق، حدیث غدیر خم در برخی از منابع شیعه و برخی از منابع سنی آمده اما نقل یا عدم نقل آن بر مبنای دسته‌بندی مذهبی نبوده‌است. طبق بررسی وی این حدیث از سدهٔ نخست در میان مسلمانان مطرح بوده اما در زمان سه خلیفهٔ نخست در اختلافات مذهبی و یا سیاسی میان هواداران و مخالفان علی به آن چندان استناد نمی‌شده‌است. در زمان جنگ‌های میان مسلمانان در دوران خلافت علی، این حدیث دارای اهمیت مذهبی به خصوص در رابطه با موضوع ولایت شد و حامیان علی در تثبیت مشروعیت وی به آن استناد کردند.[۸۱] به گفتهٔ مادلونگ در همین دوران، علی در کوفه با استناد به این واقعه بر برتری جایگاه خود بر خلفای پیشین تأکید کرد.[۸۲] این حدیث در برخی منابع تاریخی اهل سنت نظیر سیرهٔ ابن هشام، تاریخ طبری و طبقات ابن سعد نیامده، اما در انساب الاشرافبلاذری ذکر شده‌است. بیشترین نقل این روایت به مسنداحمد بن حنبل مربوط می‌شود. از مورخان و محدثان متأخر اهل سنت، ابن عساکر و ابن کثیر حدیث را نقل کرده‌اند. از منابع شیعهٔ دورهٔ امویان، هاشمیات کمیت بن زید اسدی و کتاب سلیم بن قیس هلالی حدیث را آورده‌اند. حال آنکه در منابع حدیثی شیعه که از قرن سوم به بعد گردآوری شده‌اند نظیر اصول کافی چندان به آن پرداخته نشده‌است و صرفاً برای تثبیت نظریهٔ شیعی نصب امام توسط نص آن را ذکر کرده‌اند. همچنین منابع تاریخی مایل به شیعه در سده‌های نخست چندان به غدیر نپرداخته‌اند.مسعودی در مروج الذهب اصلاً آن را ذکر نکرده و یعقوبیفقط گزارش مختصری از آن آورده‌است. بنا بر تحلیل دقاق این واقعه بیشتر در آن دسته از منابع تاریخی آمده‌است که مربوط به دورهٔ امویان می‌شود و یا بر منابع این دوره اتکا دارد و در دوره عباسیان از توجه به آن کاسته شده‌است

منبع از ویکی پدیا

 نظر دهید »

بخش دوم از زندگانی امام علی (ع)

16 اسفند 1395 توسط نازي مولائي

​دربارهٔ زندگانی علی گزارش‌های فراوانی در متون تاریخی آمده‌است؛ چنان‌که مورخان اسلامی پس از محمد، بیشترین حجم مطلب را به زندگی او اختصاص داده‌اند.[۲۶] از این جهت که شخصیت علی برای مسلمانان (اعم از شیعه و سنی) دارای اهمیت مذهبی، سیاسی، فقهی و روحانی است، زندگی او به طرق مختلف تحلیل و تفسیر شده و اسناد تاریخی موجود نیز تحت تأثیر ملاحظات فرقه‌ای قرار گرفته‌است.[۲۷]

منابع تاریخی دست اول در خصوص زندگی علی قرآن،حدیث و همچنین نوشته‌های تاریخ‌نگاری اولیهٔ مسلماناناست. منابع دست دوم شامل کتاب‌های تاریخی نوشته‌شده توسط مسلمانان سنی و شیعه و نیز مسیحیان عرب وهندوهای ساکن در خاورمیانه و آسیا و شمار اندکی از تاریخ‌نگاران نوین غربی است. هرچند بسیاری از منابع اولیهٔ اسلامی تا حدی نسبت به علی رنگ تعصب — در برخی موارد مثبت و در برخی موارد منفی — به خود گرفته‌است[۲۸]

دانشمندان غربی پیشین، غالباً به روایات و گزارش‌های گرد آمده در دوره‌های بعد از اسلام متمایل بودند که شیعه و سنی با توجه به مواضع مذهبی‌شان بیشتر به روایت آن‌ها علاقه داشته‌اند. برخی محققان بر این باورند که این روایات ساختگی هستند. این دیدگاه سبب شده که بسیاری از روایات قطعی نیز به علت متواتر بودنشان در دوره‌های بعد از اسلام، جعلی تلقی شوند. لئون کائتانی گزارش‌های تاریخی منسوب به ابن عباس و عایشه را عمدتاً ساختگی می‌پندارد؛ در حالی که روایات بدون سند گزارش‌شده توسط تاریخ‌نویسان اولیه مانند ابن اسحاق را معتبر می‌داند. ویلفرد مادلونگ این دیدگاه را که تنها روایت‌شدن در «منابع اولیه» را ملاک درستی روایات بدانیم و بخش اعظمی از روایات را به بهانهٔ اینکه بعدها توسط شیعه و سنی نقل شده‌اند جعلی تلقی کنیم، رد کرده‌است. به گفتهٔ وی، این دیدگاه کائتانی بی‌اساس است. مادلونگ و برخی از مورخان، روایات نقل‌شده در دوره‌های بعد را به خودی خود رد نمی‌کنند؛ بلکه ملاک آن‌ها برای درستی این روایات، سازگار بودن آن‌ها با دیگر حوادث روایت شده‌است.[۲۹]

هنگامی که کتابت بین مسلمانان رواج یافت، جزوه و مقالات متعددی بین سال‌های ۷۵۰ و ۹۵۰ میلادی نوشته شد. به گفتهٔ رابینسون، حداقل ۲۱ گزارش مجزا دربارهٔ نبرد صفین نوشته شده‌است. ابومخنف، یکی از مورخان مشهور این دوره بود که سعی کرد تمام روایات شفاهی را جمع‌آوری کند. مورخان قرن ۹ و ۱۰ میلادی روایات در دسترس را جمع‌آوری، انتخاب و مرتب کردند. با این حال، بسیاری از این کتاب‌ها و مقالات امروز در دست نیست؛ به جز مواردی که بعداً در آثاری مانند تاریخ الرسل و الملوکمحمد بن جریر طبری مورد استفاده قرار گرفته‌اند

منبع از ویکی پدیا

 نظر دهید »

زندگی نامه امام علی (ع)

16 اسفند 1395 توسط نازي مولائي

​

able>

علی بن ابی‌طالب (به عربی: علیّ بن أبی طالب؛ زادهٔ ۱۳ رجب ۳۰ عام‌الفیل برابر با ۲۳ قبل از هجرت – درگذشتهٔ ۲۱ رمضان ۴۰ قمری) امام اول تمامی شاخه‌های مذهب شیعه، خلیفهٔ چهارم از خلفای راشدین اهل سنت، و پسرعمو و داماد محمد، پیامبر اسلام، است.[۱] او فرزند ابوطالب وفاطمه بنت اسد، همسر فاطمهٔ زهرا، و پدر حسن، حسین، وزینب است.[۲] وی از سال ۳۵ تا ۴۰ هجری، کمتر از پنج سال، به‌عنوان خلیفه بر خلافت اسلامی[۳] جز شام حکومت کرد. او در میان طیف وسیعی از مسلمانان از جایگاه برجسته‌ای برخوردار است.[۴]

در کودکی به دلیل بدهکارشدن پدرش، محمد سرپرستی او را بر عهده گرفت. پس از دعوت محمد، علی در سن حدوداً ۹ تا ۱۱ سالگی از اولین ایمان‌آوردندگان به اسلام گشت؛[۵]پذیرش دعوت او را در یوم الدار علناً اعلام کرد[۶][۷] و محمد او را «برادر و وصی و جانشین خود» نامید.[۸] گفته می‌شود در شب لیلة المبیت به هجرت محمد کمک کرد[۹] و محمد پس از مهاجرت به مدینه و ایجاد پیمان برادری بین مسلمانان، او را به‌عنوان برادر خویش انتخاب کرد[۱۰] او در مدینه در اغلب جنگ‌ها پرچم‌دار سپاه اسلام بود و به دلاوری مشهور گشت.[۱۱]

مسئلهٔ حق وی در خلافت پس از محمد منجر به شکاف اصلی میان مسلمانان و تقسیم آنان به دو گروه شیعه و سنی شد.[۱۲] محمد در بازگشت از حجةالوداع در غدیر خمجملهٔ «هر که من ولی او هستم، این علی ولی او است» را به زبان آورد؛ اما مقصود این عبارت مورد اختلاف شیعه و سنی قرار گرفت. شیعیان بر این اساس معتقد به نصبامامت و خلافت در خصوص علی شدند و اهل سنت آن را به معنای دوستی و محبت علی تفسیر می‌کنند.[۱۳][۱۴][۱۵]پس از مرگ محمد، زمانی که علی مشغول کفن و دفن وی بود، جمعی از مسلمانان در سقیفهٔ بنی‌ساعده گرد هم آمدند و بعد از مشورت با یکدیگر دربارهٔ انتخاب جانشین او، سرانجام با ابوبکر به‌عنوان خلیفه بیعت کردند.[۱۶][۱۷] علی بن ابی‌طالب در ابتدا از بیعت با ابوبکر سرباز زد؛ ولی سرانجام پس از شش ماه با ابوبکر بیعت کرد. علی در دوران خلافت سه خلیفهٔ اول در جنگ‌ها شرکت نکرد[۱۸] و جز در مورد انتخاب خلیفهٔ سوم فعالیت سیاسی نداشت. البته هر گاه خلفای سه‌گانه می‌خواستند، در امور دینی، قضایی، و سیاسی به آن‌ها مشورت می‌داد.[۱۹]

پس از کشته‌شدن عثمان، او به‌عنوان چهارمین خلیفهٔ مسلمانان برگزیده شد. دوران خلافت وی با نخستینجنگ‌های داخلی میان مسلمانان و شورش‌هایی نظیر شورش ایرانیان همزمان بود. علی با دو نیروی مخالف مجزا مواجه شد: گروهی به رهبری عایشه، طلحه، و زبیردر مکه که خواهان برگزاری شورا برای تعیین خلافت بودند و گروهی دیگر به رهبری معاویه در شام که انتقام خون عثمان را خواستار بودند. چهار ماه پس از خلافت، علی درجمل گروه اول را شکست داد؛ اما سرانجام جنگ صفین با معاویه به لحاظ نظامی بی‌نتیجه بود و در نتیجه حکمیتبه لحاظ سیاسی بر ضد علی تمام شد. سپس در سال ۳۸ هجری با خوارج که قبول حکمیت توسط علی را بدعتمی‌دانستند و بر او شوریدند، در نهروان جنگید و آنان را شکست داد.[۲۰] او سرانجام در مسجد کوفه به ضرب شمشیر یکی از خوارج به نام ابن ملجم مرادی کشته شد،[۲۱]در خارج شهر کوفه دفن شد، و بعدها حرم او و شهر نجفپیرامون مدفن او ساخته شد.[۲۲]

علی‌رغم تأثیر اختلاف‌های مذهبی در تاریخ‌نگاری مسلمانان، منابع توافق دارند که علی شخصیتی عمیقاً مذهبی و سرسپرده به اسلام و حکومت عادلانه مطابق باقرآن و سنت بود. وی سخت‌گیرانه وظایف مذهبی را مراعات می‌کرد و از متاع دنیوی دوری می‌جست. برخی نویسندگان وی را فاقد مهارت و انعطاف‌پذیری سیاسی می‌دانند.[۲۳] به نوشتهٔ ویلفرد مادلونگ خودداری او از مشارکت در بازی جدید فریبکاری سیاسی و فرصت‌طلبی هوشمندانه که در زمان خلافت وی در دولت اسلامی ریشه دوانده بود، هرچند وی را از کامیابی در زندگی محروم ساخت، اما سبب شد در نظر ستایشگرانش به‌عنوان نمونه‌ای از تقوای اسلام نخستین و فاسدنشده و همچنین فتوت عربی پیش از اسلام جلوه‌گر شود.[۲۴] تعداد زیادی از سخنان کوتاه علی، تبدیل به بخش‌هایی از فرهنگ عمومی اسلامی شده‌است و نویسندگان عرب‌زبان به فصاحت بی‌نظیر خطبه‌ها و سخنان علی اشاره کرده‌اند.[۲۵] چندین کتاب به احادیث، خطبه‌ها، و دعاهای روایت‌شده از وی اختصاص یافته‌است که معروف‌ترین آن نهج البلاغهمی‌باشد. همچنین اشعار و نوشته‌های متعدد به زبان‌های مختلف در مدح و بیان جایگاه علی بخشی از ادبیات و فرهنگ دینی ملل مسلمان را تشکیل می‌دهد.

نقش امام اول شیعیان
خلیفهٔ چهارم اهل سنت
نام علی بن ابی‌طالب
کنیه ابوالحسن، ابوتراب
لقب(ها) امیرالمؤمنین، مرتضی، اسداللّه، حیدر کرار، سید عرب، سیدالمسلمین، امام‌المتّقین
زادروز ۱۳ رجب سال سی‌ام عام‌الفیل (۲۳ قبل از هجرت)
زادگاه کعبه، مکه، حجاز
درگذشت ۲۱ رمضان ۴۰ هجری
مدفن حرم علی بن ابی‌طالب، نجف، عراق
محل زندگی عربستان و عراق
پدر ابوطالب
مادر فاطمه بنت اسد
همسر(ان) فاطمه، ام‌البنین، اسما دختر عمیس، فهرست کامل
فرزند(ان) حسن، حسین، محمد حنفیه، زینب، عباس، ام‌کلثوم،محسن (مورد اختلاف)، ابوبکر، عمر، عثمان،فهرست کامل
طول عمر ۶۳ سال (۳۰ عام‌الفیل – ۴۰ هجری)
خلافت ۴۰–۳۵ هجری
خلیفه پیشین عثمان
خلیفه پسین حسن / معاویه
امامت ۴۰–۱۱ هجری
پیامبر پیشین محمد
امام پسین حسن

الــلــه
محمد • علی • فاطمه • حسن • حسین
سجاد • باقر • صادق
کاظم • رضا • جواد • هادی
عسکری • مهدی

 نظر دهید »

شیعه شناسی

25 بهمن 1395 توسط نازي مولائي

 

 



گنجینه معارف 


«شیعه» و «تشیّع» مفهوم شناسی، ماهیت و خاستگاه

منبع : مجله شیعه شناسی، شماره 11 , آقانوری، علی

 

 

 

 

چکیده

این مقاله ابتدا به مفهوم و کاربرد لغوی و اصطلاحی «شیعه» و «تشیّع» اشاره کرده، به دنبال آن، به گزارش تعاریف گوناگون این واژه می پردازد. بررسی دیدگاه های متفاوت درباره چیستی، خاستگاه و مصادیق فرقه ای دو اصطلاح «رافضه» و «امامیه»، که به عنوان دو اصطلاح مشهور و گاهی مترادف با «شیعه» شناخته شده اند، از مباحث اصلی این مقاله است.

 

 

 

مقدّمه

شناخت جامع و دقیق تاریخ و اندیشه هر یک از فِرق آن گاه میسّر می شود که از یک سو، مفاهیم و اصطلاحات و القاب مربوط به آن فرقه ها را به روشنی دریابیم و از سوی دیگر، از خاستگاه تاریخی آن فرقه آگاهی کاملی به دست آوریم. پژوهشگران در بررسی تاریخ ظهور و شکل گیری بیشتر فرقه های اصلی و بزرگ و یا کوچک اسلامی، با مشکل تفاوت دیدگاه ها در علل نام گذاری، خاستگاه و آغاز پیدایش آن ها و به تبع آن، خلط اصطلاحات فرقه ای و احیانا ابهام در مفهوم و مراد برخی عناوین و القابِ فرق روبه رو هستند. یکی از نتایج این ابهام مشکل تطبیق فروع و شاخه های هر فرقه بر عنوان کلی آن فرقه است. این پدیده درباره شیعه و تشیّع، به ویژه با توجه به برخورداری این گروه از تنوّع جریان های فکری و دسته بندی ها از یک سو، و آمیختگی گزارش ها و تحلیل ها با حبّ و بغض های افراطی از سوی دیگر، نمود بیشتری پیدا کرده است. از این رو، سخن ها و دیدگاه های مختلف و احیانا متضاد درباره چیستی، چگونگی و تاریخ ظهور و رواج این جریان فکری و گونه های متفاوت آن، در مقایسه با دیگر فرقه های اسلامی رایج تر بوده است.

 

نوشتار حاضر تلاش کرده است تا از موضوعات مورد اشاره، تنها نگاه های متفاوت به مفهوم «شیعه» و برخی اصطلاحات مرتبط با آن را گزارش کند و به تحلیل مختصری از داده های پژوهشگران در این باره بپردازد.گزارش و بررسی اختلاف پژوهشگران در باب عوامل و خاستگاه مذهبی، تاریخی و سیاسی شکل گیری تفکر شیعی و مراتب گونه های فرقه ای آن نیز اگرچه بایسته است و پیوند وثیقی با مبحث مورد اشاره دارد، اما در وسع این نوشتار مختصر نیست؛ مجالی دیگر می طلبد.

 

 

 

کاربرد لغوی «شیعه» و «تشیّع»

ارباب لغت برای واژه «شیعه» معانی همسویی همچون فرقه، حزب، گروه، امّت، پیروان، یاران، هواداران، همراهان، همکاران، دوستان، اشاعه دهندگان و تقویت کنندگان یاد کرده اند. این واژه اگرچه خود مفرد است و جمع آن «شیع» و «اشیاع» است، اما بر تثنیه و جمع و مفرد و مذکر نیز کاربرد یکسانی دارد.(2)

واژه «تشیّع» نیز از این ریشه و مصدر باب تفعّل و از نظر لغوی، به معنای یاری کردن و پیروی نمودن جماعتی از یک شخص خاص است. به هر تقدیر، محور واژه «شیعه» و «تشیّع» گرد معانی نزدیک به هم همچون پی روی، یاوری، هم رأیی، دوستی و اجتماع بر امری خاص می باشد. البته شیخ مفید با استناد به آیه «فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّه»(قصص: 15) و با توجه به مقابله واژه «شیعه» و «عدو»، قید «پی روی خالصانه» را در مفهوم شیعه گنجانده است.(3) در مقابل، ابن قیّم الجوزیه، از عالمان ضد شیعی، بر آن است که در کاربردهای قرآنی، از این واژه و مترادف های آن غالبا معانی ناپسند اراده شده است؛ چراکه در این واژه، مفهوم «شیاع» و «اشاعه»، که ضد ائتلاف و اجتماع است، نهفته و بدین منظور، کاربرد آن ویژه فرقه های گم راه و اختلاف افکن می باشد.(4)

 

کاربرد تاریخی «شیعه»

 

این واژه اگرچه در احادیث و محاورات صدر نخست در معنای مطلق پیروان و طرفداران شخص خاص به کار می رفت و از این نظر، به کارگیری کلماتی همچون «شیعه علی»، «شیعه عثمان»، «شیعه معاویه» و «شیعه آل سفیان» مصطلح بود(5) و بنا بر نقل ابوحاتم و مفید، تنها با اضافه کردن الف و لام بدان، برای پیروان امام علی علیه السلام و «شیعه» به معنای اصطلاحی آن به کار می رفت،(6) با این حال، پیامد کثرت و غلبه استعمال این واژه در گذر زمان، برای دسته ای از مسلمانان موجب شد که کاربرد آن بدون قرینه ای خاص و کاربرد بدون الف و لام نیز ویژه پیروان امام علی علیه السلام و معتقدان به مکتب اهل بیت علیهم السلام و در مقابل اهل سنّت اصطلاحی قرار گیرد. بعید نمی نماید که برخی از احادیث مدح آمیز پیامبر صلی الله علیه و آله درباره یاران و همراهان امام علی علیه السلام و تصریح آن حضرت به واژه و اصطلاح «شیعه علی» چنین تأثیری بر جای گذاشته باشد. از این رو، ملاحظه می کنیم تلاش جهتمند مخالفان تفکر شیعی در نفی و انکار این واژه برای شیعه اصطلاحی، به بهانه عدم پی روی واقعی آنان از اهل بیت علیهم السلام و گاهی نیز با دست و پاکردن احادیث ساختگی علیه آنان و معرفی صاحبان این مکتب با لقب قدح آمیز «رافضی» به جای شیعی،(7) هیچ تأثیر مورد توجهی به جای نگذاشته است. گزارش دیدگاه های مختلف در تعریف اصطلاح «شیعه» نیز این مطلب را روشن تر خواهد کرد.

 

به هر حال، پژوهشگران در اینکه این اصطلاح با گذشت زمان بر دیگر کاربردهای لغوی آن غالب شد و نام عمومی پیروان و شیعیان امام علی علیه السلام قرار گرفت، اختلاف چندانی ندارند. اما هیچ یک از آن ها تصویر روشنی از زمان ظهور و بروز این اصطلاح برای این دسته ارائه نکرده اند. برخی با صرف نظر از کاربرد این واژه در سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله برای پیروان حضرت علی علیه السلام ، گزارش منسوب به ابی مخنف را، که امام حسن بن علی علیه السلام به اهالی کوفه نوشته و آنان را شیعیان خطاب کرده، قدیمی ترین روایتی دانسته اند که در آن سخن از «شیعه» به معنای پیروان و یاران علی علیه السلام و اهل بیتش علیهم السلام آمده است.(8) برخی نیز نامه شیعیان کوفه در تسلیت شهادت امام حسن علیه السلام به برادرش امام حسین علیه السلام را به عنوان قدیمی ترین سند یاد کرده اند.(9)

البته این ابهام و دشواری در جست وجوهای تاریخی به معنای نادیده گرفتن روایات چندی که در آن ها از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله سخن از حضرت علی علیه السلام و شیعه وی به میان آمده، نیست.(10) توجه به این روایات در جای خود به پژوهش های شیعه شناسی روشنایی بیشتری می دهد، اما نمی توان با عنایت به چنین احادیثی از وجود گروهی منسجم و عقیدتی با عنوان رسمی «شیعه» در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله سخن به میان آورد، به علاوه اینکه در مجادلات سیاسی مذهبی دهه های نخست نیز از استناد و استشهاد به این احادیث شاهدی یافت نشد.

 

 

 

تعاریف گوناگون از «شیعه» به عنوان یک جماعت متمایز سیاسی مذهبی

شناخت معنای روشن و در پی آن، تعیین مصداق مشخص فرقه ای خاص از واژه «شیعه» چندان آسان نیست. هیچ یک از نویسندگان قدیمی و معاصر نیز نتوانسته اند تعریف کامل، جامع و مانعی از این اصطلاح به عنوان یک فرقه، ارائه بدهند.(11)

در اینجا، برای روشن تر شدن این موضوع، به بعضی از تعریف های گوناگون، که با هدف بیان وجه تمایز شیعه از دیگر فرقه های اسلامی ارائه شده اند، اشاره می کنیم:

 

1. ابو حاتم رازی، از کهن ترین فرقه نگاران، این لقب را ویژه کسانی می داند که در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله با حضرت علی علیه السلام انس و الفتی داشتند، و بر آن است که این لقب بعدا ویژه کسانی شد که به برتری حضرت علی علیه السلام قایل شدند.(12)

نوبختی و اشعری قمی نیز چنین عنوانی را ویژه دسته ای می دانند که در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله همراه و معتقد به امامت و جانشینی حضرت علی علیه السلام بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله بودند.(13)

از نگاه ابوالحسن اشعری نیز «شیعه» یعنی همراهی و پیروی از حضرت علی علیه السلام و برتر دانستن آن امام بر سایر اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله .(14)

احمد امین از نویسندگان معاصر نیز تقریبا سخن اشعری را تکرار کرده و بنا بر گفته او، «تشیّع» در معنای اولیه و ساده اش، قول به اولویت حضرت علی علیه السلام نسبت به سایر اصحاب است. البته وی مبنای این برتری را شایستگی ذاتی آن امام و خویشاوندی وی با پیامبر می داند.(15)

شهید ثانی، جایگاه برتر آن حضرت را در باب امامت دانسته است، اما از سوی دیگر، اعتقاد به امامت دیگر امامان شیعه را در تعریف آن دخیل نمی داند.(16)

بنا به سخن مصطفی کامل شیبی، نویسنده معاصر، جوهر تشیّع ایمان به حق منصوص و الهی حضرت علی علیه السلام در امامت، و افضلیت او بر همه صحابه می باشد.(17)

ملاحظه می شود که در ویژگی های مورد اشاره، تنها سخن از اعتقاد به «برتری و تقدّم امام علی علیه السلام » به میان آمده است. برخی از آن ها همچون ابوحاتم اسماعیلی مذهب و ابوالحسن اشعری و به تبع آن، احمد امین، که اعتقادی به تشیّع نداشتند، تنهابه ذکر اعتقاد به برتری امام بر دیگر اصحاب بسنده کرده اند. برخی دیگر قول به برتری آن حضرت را در امامت نیز افزوده اند. با این همه، هیچ یک از آن ها از موضوع «نص و وصیت» به عنوان مبنای برتری، و از اعتقاد به امامت فرزندان آن حضرت، که در تعاریف بعدی آمده است، سخن به میان نیاورده اند.

 

2. در تعاریف دیگری از «شیعه»، علاوه بر اعتقاد به برتری امامت حضرت علی علیه السلام ، تنصیص به امامت آن حضرت از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله به عنوان مبنای پذیرش این اعتقاد ذکر شده است. برای نمونه، شیخ طوسی از عالمان نامدار شیعی، ویژگی شیعی و وجوه امتیاز آن را اعتقاد به امامت حضرت علی علیه السلام بر اساس اراده الهی و وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله دانسته است. وی با تأکید بر این ویژگی، دیدگاه شاخه «سلیمانیه» از فرقه «زیدیه» را، که با وجود پذیرش برتری امام علی علیه السلام بر دیگر اصحاب، اعتقادی به منصوص بودن امامت آن حضرت نداشتند،(18) خروج از تشیّع دانسته، آنان را غیر شیعی قلمداد می کند.(19)

شیخ مفید اگرچه در تبیین وجوه تمایز شیعه، بر موضوع نص و وصیت تصریح نکرده و تأکید اصلی او بر اعتقاد به امامت و ولایت بلافصل امام علی علیه السلام و نفی آن از دیگران است، اما گنجاندن فرقه «جارودیه» از «زیدیه» کسانی که معتقد به نص بر امامت آن حضرت بودند (20) در تعریف شیعه و اخراج دو فرقه مهم دیگر زیدی یعنی «بتریه» و «سلیمانیه» کسانی که قایل به نص و وصیت نبودند (21) از شمول این تعریف، حاکی از اعتقاد وی به این ویژگی است.(22) البته اعتقاد به امامت مخصوص امام علی علیه السلام و حق الهی آن حضرت در جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله ویژگی شاخه اصلی تشیّع در جهان امروز است.

 

3. با این حال، با تعاریف دیگری از «شیعه» روبه رو هستیم که علاوه بر ویژگی های مورد اشاره، موضوع اعتقاد به امامت اولاد آن حضرت نیز در آن ها مطرح شده است:

 

شهرستانی «شیعه» را چنین تعریف می کند: «شیعه کسانی هستند که به گونه ای خاص پیرو علی علیه السلام بوده و به امامت و خلافت او بر اساس نص و وصیت روشن و یا غیر صریح معتقدند و بر این باورند که امامت از فرزندان او خارج نمی شود و اگر خارج شده، یا به واسطه ظلم دیگران و یا امتناع خود آنان به جهت تقیّه بوده است.»(23)

ابن حزم نیز اگرچه سخنی از نص و وصایت به میان نمی آورد، اما در تعریف خود از «شیعه»، علاوه بر اعتقاد به افضلیت حضرت علی علیه السلام بر اصحاب و نیز احقّیت او بر امامت، شایستگی فرزندانش را برای امامت نیز از ویژگی های شیعه برشمرده است.(24) منابع اخیر نیز در تعریف شیعه به چنین قیدی عنایت دارند.(25)

علامهّ طباطبائی نیز معتقد است: شیعه به کسانی گفته می شود که جانشینی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را حق اختصاصی خاندان رسالت دانسته و در اخذ معارف اسلام پیرو مکتب اهل بیت علیهم السلام می باشند.(26) قدر متیقّن از حدیث معروف «ثقلین» و حدیث «سفینه» نیز پی روی از مرجعیت علمی اهل بیت علیهم السلام می باشد. ریشه تاریخی این ویژگی بر اساس تفکر شیعی را، که در کلام علاّمه بدان اشاره شده است، می توان در سخن ابان بن تغلب (م 141 ه) از اصحاب امام جعفر صادق علیه السلام جست وجو کرد که در گفت وگوی خود با ابوالعلاء در تعریف «شیعه» گفت: «الشیعةُ الذین اذااختلفَ الناسُ عن رسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله اَخذوا بقولِ علیٍّ، و اذااختلفَ الناسُ عن علیٍّ علیه السلام اَخذوا بِقولِ جعفرِ بنِ محمّدٍ.»(27)

4. افزون بر ویژگی های پیشین، در برخی از تعابیر نیز اعتقاد به عصمت امامان و ولای آن ها و بیزاری گفتاری و رفتاری از دشمنان آن ها مگر در حال تقیّه از مقوّمات و مشترکات دیدگاه های شیعه به حساب آمده است.(28) قابل توجه اینکه برخی از نویسندگان معاصر شیعه علاوه بر اعتقاد به تنصیص پیامبر صلی الله علیه و آله بر امامت حضرت علی علیه السلام ، باور به منصوص بودن امامت فرزندانی خاص و با نام و نشان از آن حضرت را از ویژگی های اصلی شیعه می دانند.(29) به نظر می رسد که این ویژگی ها با توجه به فراز دیگر دیدگاه صاحب سخن، که پذیرش نص و وصایت امامت علی علیه السلام را جوهره و رکن قوام بخش شیعه گری می داند، منطبق بر تشیّع اثناعشری باشد و نه تشیّع به معنای مطلق آن.

 

از مجموعه تعاریفی که تاکنون گزارش کردیم، دشواری و چه بسا عدم امکان تعریف مشخص و روشنی از «شیعه» و «تشیّع» و مصادیق آن به خوبی آشکار است؛ چرا که:

 

الف. در برخی از آن ها، تنها از مشایعت و پی روی امام علی علیه السلام و یا تنها اعتقاد به برتری او بر دیگر اصحاب (و حتی بنا بر برخی از گزارش ها، تنها تقدّم او بر عثمان) سخن به میان آمده است.

 

ب. در برخی از تعابیر، علاوه بر اعتقاد به برتری، باور به امامت وی نیز نهفته است.

 

ج. در تعابیر بعدی، اعتقاد به امامت وی بر پایه نص و تصریح پیامبر صلی الله علیه و آله استوار شده است.

 

د. قید «اعتقاد به امامت فرزندان وی» نیز در تعاریف بعدی ملاحظه می شود.

 

ه. برخی نیز قید «اعتقاد به امامت فرزندان مشخص شده وی (از حسن بن علی تا حجة بن الحسن علیه السلام )» را از طرف خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله افزوده اند.

 

و. اعتقاد به عصمت و تولاّ و تبرّا و برخی از نشانه های دیگر نیز در تعریف های دیگر مشاهده می شوند.

 

ز. در تعریف برخی از بزرگان نیز اعتقاد به امامت دینی و مذهبی امامان برجسته تر شده است.

 

به نظر می رسد که هر یک از تعابیر مورد اشاره، که نوع گرایش صاحبان آن ها نیز به تشیّع یکسان نیست، ناظر به معرفی تشیّع به عنوان یک اعتقاد و باور متمایز از دیگر معتقدات فرقه ای و به دیگر سخن، بیان باورهای اصلی و کلامی شیعه به عنوان یک جماعت مذهبی است. قید رایج مشایعت و پی روی از امام علی علیه السلام را نیز باید حمل بر اعتقاد کلامی و همراهی با حضرت علی علیه السلام در حقوق آن بزرگوار (چه بر اساس شایستگی ذاتی و چه بر اساس یک حق ویژه الهی) و اعتقاد به پی روی از مکتب روحانی آن حضرت(و نه پی روی عملی از وی) تحلیل کرد. بنابراین، گنجاندن برخی از ویژگی هایی که از طرف اهل بیت علیهم السلام بیان شده و ناظر به تعریف شیعیان واقعی و آرمانی و تشیّع سلوکی و نه نظری و اعتقادی است،(30) در تعریف اصطلاحی «شیعه» نوعی خلط اصطلاح است.(31)

پرواضح است که اگر بخواهیم در تعریف خود، پی روی از سلوک اخلاقی و سیره فردی حضرت علی و دیگر امامان شیعه علیهم السلام را مورد ملاحظه قرار دهیم، بعید است که در آن صورت، بتوان مصادیق قابل توجهی برای شیعه پیدا کرد. با این حال، هیچ یک از تعاریف یاد شده به تنهایی بر همه مصادیق و گونه های فرقه ای شیعه، به طور جامع و مانع منطبق نیست؛ چرا که لازمه اعتقاد به برتری امام بر دیگر اصحاب همان گونه که در برخی تعاریف آمده است ملازم با پذیرش شایستگی او برای امامت نخواهد بود، و شایستگی آن حضرت به امامت نیز ملازم با پذیرش احقّیت منصوص و الهی آن بزرگوار برای چنین مقامی نمی باشد. افزودن «اعتقاد به امامت و یا مرجعیت دینی مصادیق مشخصی از فرزندانش» را به تعریف شیعه نیز بایستی از قراین و شواهد دیگری جست وجو کرد، به علاوه اینکه پذیرش چنین قیدی مقبول تمامی فرقه های شیعی نیست.

 

همچنین روشن است که باور به عصمت امامان و اعتقاد همراه با تولاّ و تبرّا از آموزه های اصلی و مشترک همه مراتب و گروه های شیعی نمی باشد، گو اینکه بتوان از مجموعه این تعاریف، وجه مشترکی برای تمایز اعتقاد گونه های شیعی از غیر شیعی جست وجو کرده، بگوییم: «تشیّع» عبارت است از: اعتقاد به افضلیت امام علی و برتری آن حضرت برای امامت و خلافت، چه به واسطه شایستگی شخصی و چه به واسطه تصریح و یا اشاره پیامبر صلی الله علیه و آله ، و بر اساس آن، چتر تشیّع را بر سر همه گروه های شیعه، به استثنای غالیانی که از حوزه مسلمانی نیز خارج شده اند، بگسترانیم. البته در این صورت نیز نه تنها مانع ورود برخی از فرقه های دیگر (همچون معتزله بغداد) و چه بسا برخی از عالمان و محدّثان اهل سنّت به دایره تشیّع نشده ایم، بلکه در تعریف خود از برخی معتقدات پایه و قوام بخش جمهور شیعه که همان امامیه (اثنی عشریه)اند که قوام تفکر خود را بر پایه اعتقاد به امامت و رهبری سیاسی مذهبی امامان دوازده گانه و برخورداری این بزرگان از عنصر «عصمت» و «علم خدادادی» کرده اند (32)صرف نظر کرده ایم. طبیعی است که پذیرش چنین تعریف ناقصی از «تشیّع»، برای آنان دشوار و غیرقابل قبول بنماید.

 

در مجموع، می توان گفت: از یک سو، اختلاف گرایش و انگیزه های ویژه گزارشگران و بی توجهی به سیر تطوّر عقاید شیعیان از یک سو، و وجود گونه های متفاوت فرقه ای در مجموعه تاریخ و عقاید شیعیان از سوی دیگر، و نیز خلط بین مقوّمات و نشانه های تفکر شیعی و برجسته شدن برخی از نشانه ها و فروع اعتقادی به عنوان مقولات کلامی توسط برخی از گروه های شیعی و تفاوت مبانی آنان در جایگاه و وظایف مورد انتظار از امامان از جمله عواملی بوده اند که موجب اختلاف در تعاریف و دشواری در ارائه یک فهم روشن از شیعه و بیش از آن، در ارائه خاستگاه شکل گیری این جریان شده اند.

 

با این همه، کاربرد اصطلاح «شیعه» از کهن ترین و رایج ترین عناوینی بوده که برای پیروان و معتقدان به امامت حضرت علی علیه السلام و پی روی از راه و رسم عترت پیامبر صلی الله علیه و آله مشهور شده است. ظهور این اندیشه مشترک را می توان در گروه های اصلی و موجود همچون امامیه، زیدیه و اسماعیلیه جست وجو کرد؛ گروه هایی که اندیشه مشترک آن ها پذیرش مرجعیت مطلق اهل بیت علیهم السلام به مفهوم عام و مطلق آن می باشد. البته امروز هنگام کاربرد این واژه اگر بدون قرینه و به گونه مطلق بیاید شیعه اثناعشری به ذهن متبادر می شود. با این حال، ما با اسامی و القاب دیگری نیز برای مجموعه و یا دسته قابل توجهی از این گروه ممتاز سیاسی مذهبی روبه رو بوده ایم. «رافضه» و «امامیه» را می توان از عناوین مشهوری دانست که گاهی مترادف با شیعه شمرده شده و چه بسا اسباب خلط اصطلاحات فرقه ای را فراهم آورده اند. بنابراین، ضروری می نماید به ربط و نسبت این دو عنوان با اصطلاح شیعه بپردازیم:

 

 

 

عناوین مرادف با «شیعه»

الف. رافضه

این نکته مورد انکار هیچ یک از پژوهشگران نیست که کاربرد «رافضه»(33) به عنوان یک اصطلاح فرقه ای، از اصطلاحات متأخّر و ظهور و رواج آن در پایان عصر اموی و پس از شکل گیری فرقه های بزرگی همچون شیعه، خوارج، مرجئه و معتزله بوده است.(34) دلیل روشن آن اینکه شیعیان در روزگار حاکمیت سرکوبگر حزب اموی، و با همه تلاش سردمداران این حزب برای ساز کردن القاب سرزنش آور برای آنان (همچون «ترابیه»)، هیچ گاه به چنین لقبی متهم نمی شدند.

 

در عین حال، برخورداری این واژه از معنای ناپسند و حسّاسیت برانگیز برای قشر وسیعی از مسلمانان در دوره های بعدی(35) و به احتمالی، وجود برخی از احادیث ساختگی علیه صاحبان این نام و نشان(36) موجب شد که جمعی از مخالفان و معاندان تفکر شیعه، مجموعه فرقه های شیعی و حتی زیدیانی که چنین لقبی را علیه شیعیان ترویج می کردند، «رافضه» بنامند.(37) مهم تر آنکه حتی از دیدگاه برخی، دوستی خاندان پیامبر، که مورد تأکید صریح قرآن و پیامبر صلی الله علیه و آله بوده، نیز رفض و رافضیگری تلقّی شده است.(38) درباره علت نام گذاری و نیز تاریخ و چگونگی شکل گیری این واژه نیز همانند بسیاری از اصطلاحات(39) فرقه ای، دیدگاه یکسانی وجود ندارد.

ابوحاتم رازی اصطلاح «رافضه» را برای شیعیان غیر زیدی دانسته، می گوید: «شیعه پیش از ظهور زید بن علی یک سخن بودند، و چون زید کشته شد، بخشی به جعفر بن محمّد و به امامت او متمایل شدند، و چون زید را ترک کردند از سوی پیروان زید “رافضه” (ترک کننده) نامیده شدند.» وی از قول اصمعی نقل می کند که این اسم بعدها ویژه کسانی شد که در مذهب خود غلو کردند و کینه صحابه را به دل گرفتند.(40)

بیشتر گزارشگران البته با اختلاف در جزئیات تاریخی (41) زمان پیدایش این واژه را به سال 121 ه ، سال خروج زید بن علی علیه هشام بن عبد الملک، خلیفه اموی، می دانند. بنابر گزارش این دسته، زید گروهی از یاران خود را، که پیمان شکستند و از او کناره گرفتند، «رافضه» نامید(42) و یا بنا بر برخی نقل ها، آنان را با جمله «مرا رفض کردید» سرزنش نمود.(43)

اشعری نیز شاید با توجه به این داستان باشد که وجه تسمیه رافضه را به این لقب، رفض و ردّ امامت ابوبکر و عمر از سوی آنان دانسته و اعتقاد به امامت حضرت علی بر اساس تنصیص پیامبر صلی الله علیه و آله و گم راه دانستن بیشتر صحابه به خاطر کنار گذاردن این نص را از ویژگی های آنان برشمرده است.(44)

شهرستانی می گوید: چون شیعیان کوفه قول زید را درباره جواز امامت مفضول و پرهیز وی از بدگویی و تعریفش را از شیخین شنیدند، او را ترک کردند و به دنبال آن، «رافضه» نامیده شدند.(45) بعضی نیز با برخی اختلافات جزئی، مخترع این نام را مغیرة بن سعید می دانند.(46)

ابن مرتضی زیدی مذهب نیز ترک محمّد «نفس زکیه» توسط اصحاب زید را یکی از عوامل این نام گذاری دانسته است.(47)

مقریزی خاستگاه تاریخی این عنوان را مخالفت دسته ای از شیعیان با فتوای زید بن علی مبنی بر منع لعن ابوبکر و عمر و نیز رفض رأی صحابه در مورد بیعت با ابوبکر و عمر را به عنوان خاستگاه تاریخی این نام گذاری گزارش کرده و در یک جمع بندی کلی، می گوید: روافض کسانی هستند که در حبّ علی و دشمنی خلفای ثلاث، عایشه و معاویه غلو می کنند.(48) بنابراین تعریف، «رفض» و رافضیگری موضوعی فراتر از یک عنوان خاص فرقه ای بوده است. جالب تر اینکه این عنوان توسط برخی از افراطی های اهل سنّت، حتی بر دسته ای که به رفض عثمان و عیب جویی معاویه و عمروعاص پرداخته اند نیز اطلاق شده است. البته برخی از نویسندگان زیدی نیز تلاش کرده اند تا انشعاب در اصحاب زید و رفض وی توسط پیروان صادق آل محمد صلی الله علیه و آله را نه به خاطر مبنای اعتقادی آنان، بلکه به سبب ترس از حاکم اموی تحلیل کنند. بنابراین نگاه، ظهور چنین پدیده ای با استناد به پی روی از مکتب امام جعفر صادق علیه السلام و یا امتناع زید از سب و بیزاری شیخین بهانه ای بیش نبوده است.(49) البته از دیدگاه آنان، این نام گذاری از طرف زید انجام شد(50) و ادامه دهندگان رفض و رافضیگری بعدی نیز نه شیعیان امامی، بلکه گروه های باطنی و قرامطه بودند.(51)

در مقابل قول مشهور، برخی اساسا ظهور لقب «رافضه» را با توجه به داستان زید، ساختگی دانسته و با استناد به کاربرد این واژه در محاورات قرن نخست، می گویند: این اصطلاح در نیمه نخست قرن اول و ایام حکومت معاویه و برای کسانی که به مخالفت سیاسی می پرداختند، کاربرد داشته است و نیز بنا بر برخی از احادیث شیعی، کاربرد این لقب بر اصحاب امام باقر (شهادت 114، هفت سال قبل از قیام زید) شایع بوده است.(52) صاحب این دیدگاه هیچ گونه شاهد تاریخی برای نظر خود ارائه نکرده است.

 

بنابراین، نمی توان دیدگاه مشخصی در مورد مصادیق مشخص این واژه به دست آورد: از یک سو، وجه تسمیه و نیز تعاریف گوناگون و متعددی برای این واژه ذکر شده و از سوی دیگر، به لحاظ مصداقی، گاهی بر برخی از فرق شیعی و گاهی بر همه فرق شیعی اطلاق شده است. شیعیان نیز برای آن معانی پسندیده و آرام بخشی همچون ترک باطل و پی روی از حق ارائه کرده اند.(53) گاهی نیز مشروع ندانستن خلافت خلفای سه گانه، انتقاد از صحابه، قول به نص در امامت و حتی ابراز حبّ و علاقه به امام علی و اهل بیت علیهم السلام و از سوی دیگر، حتی عنوان دشمنی با معاویه نیز رفض دانسته شده است.(54)

به هر روی، کاربرد این اصطلاح فرقه ای در موارد زیادی مرادف با شیعه همراه با بار منفی (نظیر وهّابی برای قشری از اهل سنّت در کاربرد امروزی) بوده و بیش از همه به شیعیان امامی (اثناعشری) اطلاق شده است. از این رو، شیعیان نیز به خاطر قدح آمیز بودن کاربرد آن، دل خوری خود را از چنین اصطلاحی بیان کرده و احیانا شکایت خود را از ملقّب شدن به این عنوان سرزنش آور نزد امامان نیز برده اند. بعید نیست بتوان لقب «نواصب» و «ناصبی» را، که به برخی از افراطی های اهل سنّت اطلاق شده، نوعی مقابله به مثل و در پاسخ به این اصطلاح فحش گونه فرقه ای به حساب آورد. از این رو، شیعیان هیچ گاه از این لقب استقبال نکرده و آن را نوعی ناسزا تلقّی نموده اند(55) و یا گاهی برای آن معنای مورد پسندی ارائه کرده اند.(56) شاید با توجه به شیوع این اتهام به عنوان واژه ای قدح آمیز بوده که امامان شیعه نیز برای تسلّی خاطر شیعیان، برای این نام معنای مدح آور بیان کرده اند.(57) همچنین به دلیل آنکه به مرور زمان، تشیّع امامی یا اثناعشری مهم ترین و اصلی ترین نماینده تشیّع بوده، نه تنها این لقب ویژه این گروه به عنوان جمهور شیعه(58) گردیده، بلکه همواره به عنوان روافض به ناسزاگرفته شده است. ناسزاگویی مخالفان نیز عموما متوجه این گروه بوده است.(59)

قابل ذکر است که پژوهشگران و نویسندگان معاصر به استثنای افراد متعصّبی که همواره بر طبل دشمنی های فرقه ای می کوبند، از کاربرد این اصطلاح برای شیعیان خودداری کرده، غالبا از عنوان «شیعه» استفاده می کنند. پیش بینی می شود با گذشت زمان، استفاده از این واژه برای تشیّع بکلی به بوته فراموشی سپرده شود؛ همان گونه که شیعیان خردمند در عصر حاضر نیز هیچ گاه از اهل سنّت با عنوان «ناصبی» یاد نمی کنند؛ زیرا در اهل سنّت، به عنوان یک جماعت مذهبی نیز همواره افراد و گروه هایی بوده و هستند که به شیعه و تشیّع به چشم دشمنی نگاه کرده اند و نوادری از آن ها دشمنی ها و بغض کور خود را به صحنه عمل نیز می کشانند. به خاک و خون کشیدن عزاداران سبط پیامبر صلی الله علیه و آله ، که هر ساله نیز تکرار می شود، نمونه زنده آن است. با این همه، بیشتر افراد اهل سنّت عداوت و کینه ای با خاندان پیامبر علیهم السلام ، که قدر متیقّن آن ناصبیگری است، ندارند.

 

 

 

ب. امامیه

در نام گذاری و کاربرد این اصطلاح برای دسته ها و یا دسته ای خاص از شیعیان، معنای سرزنش آوری اراده نشده است، اما نمی توان در تاریخ ظهور و بروز و گستره مصادیق آن، دیدگاه روشن و یکدستی ارائه کرد.

 

شهرستانی این نام را ویژه گروه های غیر زیدی می داند که از زمان صادقین علیهماالسلام به بعد شکل گرفته و اعتقادشان بر اساس باور به امامان معیّن و مشخص از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله (نصّ جلی) استوار بوده و معتقدند: هیچ امری در اسلام مهم تر از تعیین امام نبوده است. وی بر مبنای تعریف خود، فرقه های «قطعیه»، «واقفیه»، «اسماعیلیه» و «اثنی عشری» را از زیرمجموعه های این اصطلاح به حساب می آورد.(60)

بر اساس یک تعریف دیگر، «امامیه» نام عمومی فرقه هایی است که به امامت بلافصل حضرت علی علیه السلام و فرزندان او معتقد بوده، می گویند: جهان هیچ گاه از امام تهی نتواند بود و منتظر خروج یکی از علویانند که در آخرالزمان ظهور می کند.(61)

در برخی از فرهنگ نامه هایِ فرق نیز «امامیه» عنوان کلی گروه های «زیدیه»، «اسماعیلیه» و «اثنی عشریه» به حساب آمده است.(62)

محسن امین عاملی، از عالمان بزرگ شیعی عصر حاضر، نیز عنوان «امامیه» را نامی عمومی برای زیرمجموعه های فرقه های شیعی همانند «اثنی عشریه»، «کیسانیه»، «زیدیه» و «اسماعیلیه» برمی شمارد.(63)

برخی از فرقه نگاران نیز دیدگاه های امامیه درباره امامت و فلسفه کاربرد این واژه را به گونه ای بیان کرده اند که نمی توان دیدگاهشان را به روشنی منطبق بر یک فرقه خاص از شیعه دانست. برای نمونه، اشعری پس از بیان اعتقاد فرقه های 24گانه رافضی می گوید: «… و هم یدعون الامامیةَ لِقولهم بالنصِّ علی امامةِ علیِ بنِ ابی طالب.»(64)

نشوان حمیری نیز «امامیه» را به گونه ای تعریف می کند که بتوان آن را با «زیدیه» تطبیق داد.(65)

ابن مرتضی بر آن است که «علت نام گذاری این ها به امامیه آن است که آنان امام را همانند پیامبر صلی الله علیه و آله دانسته، همه امور دینی را به او واگذار می کنند و زمین و زمان را هیچ گاه از امامی که امور دین و دنیا را سامان بدهد، خالی نمی دانند.»(66)

برخی دیگر وجود نصّ نبوی بر امامت را اساس عقیده امامیه بر گرد امام دانسته و این موضوع را انگیزه این نام گذاری نیز بیان می کنند.(67)

با این همه، تعداد قابل توجهی از نویسندگان شیعی و غیرشیعی این عنوان را ویژه شیعه اثنی عشریه دانسته، بر آنند که متبادر از این اصطلاح پس از عصر امامان شیعه تنها شیعه اثنی عشریه بوده است.(68)

نوبختی و قمی از کهن ترین فرقه نگاران و از نزدیک ترین نویسندگان به عصر حضور امامان شیعه، در بررسی اختلافات شیعه پس از رحلت امام حسن عسکری علیه السلام ، به فرقه ای با نام «امامیه» اشاره می کنند. گزارش این دو در بررسی عقاید این فرقه، به ویژه درباره شرایط و مصادیق امامت، درست همان عقایدی است که بعدها از مختصات عقاید شیعیان اثناعشری گردیدند.(69) شیخ مفید، متکلّم برجسته شیعی در قرن چهارم و پنجم، نیز در یک جا لقب «امامیه» را لقبی عمومی برای کسانی می داند که معتقد به وجوب امامت همراه با اعتقاد به عصمت و منصوص بودن امامت هستند و اختلاف در مصادیق امامان را موجب خروج از امامی بودن نمی دانند.(70) با این حال، در جای دیگر، ویژگی هایی که برای مشترکات امامیه بر می شمارد حکایت از این دارند که مراد وی از «امامیه» همان اثنی عشریه می باشد. وی نه تنها امامیه را از رقبای فکری زیدیه برمی شمارد و امامت را بر خلاف زیدیان، مختص نسل امام حسین علیه السلام می داند، بلکه صریح تر از آن می گوید: «و اتفقتِ الامامیةُ علی اَنّ الائمةَ بعدَ الرسولِ اثنی عشرَ اماما.»(71)

با جست وجو در سیر تاریخی رواج این اصطلاح، کاربرد آن توسط فرقه نگاران و رجال شناسان نیز روشن تر می شود. در گزارش و تحلیل دکتر عبدالله فیّاض، یکی از شیعه پژوهان معاصر، درباره ظهور و کاربرد این اصطلاح تا آغاز عصر غیبت صغرا چنین آمده است: پیش از وقوع غیبت در سال 260 ه ، برخی، بعضی از شیعیان را به عنوان امامیه ها وصف نموده اند؛ مانند علی بن اسماعیل تمّار که شیخ طوسی (م 460 ه) در مورد او چنین گفته است: «او نخستین کسی بوده که از مذهب امامیه سخن گفته است.»(72) طبق مشهورترین روایات، علی بن اسماعیل در زمان هشام بن حکم که در سال 199 ه فوت کرده زندگی می کرده است. همچنین محمّد بن خلیل بن جعفر، معروف به «سکّاک»، دوست و همنشین و شاگرد هشام بن حکم نیز از آن جمله اند. محمّد بن خلیل یک امامیه بوده و دارای کتابی در تشبیه است.(73) اگر وفات هشام بن حکم تحقیقا در سالی که ذکر کردیم باشد، چنین برمی آید که حدودا در قرن دوم ه گروهی وجود داشته اند که به «امامیه» معروف شده اند، اما ترجیحا اعتقاد دارم که اصطلاح «امامیه» در آن زمان معروف و شایع نبوده است. و اینکه طوسی و ابن داود حلّی، از علمای قرن هفتم، بر علی تمّار و سکّاک اصطلاح «امامیه» اطلاق نموده اند، به خاطر این است که آن دو از شیعیان و پیروان اهل بیت علیهم السلام بوده اند و یا اینکه اصطلاح «امامی» یا «شیعی» در آن زمان به یک معنای واحد بوده است. در مورد حبیب بن اوس و ابو تمام طائی (231 ه) چنین نقل شده است که آنان امامی و دارای مدایح بسیار در حق اهل بیت علیهم السلام بوده اند.(74)

نجاشی (م 450 ه) هنگام ترجمه اش از علی بن عبدالله بن حسین بن علی، در مورد او چنین گفته است: «او زاهدترین آل ابوطالب و عابدترین زمان خود بوده است. او همه چیز خود را به موسی علیه السلام و رضا علیه السلام اختصاص داد و با یاران امامیه در ارتباط بود.»(75) به دلیل آنکه رحلت امام رضا علیه السلام در سال 203 ه بوده است، در وهله اول، چنین برمی آید که گروهی از شیعه معروف به «امامیه» در آغاز قرن سوم ه وجود داشته اند.

 

«سعد اشعری در وصف گروهی از شیعه، که امامت محمّد بن علی الجواد علیه السلام (شهادت 220 ه) را پذیرفتند، چنین می گوید: «آن ها پیرو وصیت و شرع اصلی بودند.» بنابراین، می توانیم آن ها را پیشینیان امامیه و یا جعفریه و یا قطعیه معرفی نماییم، اما تا زمان وفات امام جواد علیه السلام به این اسم نامیده نشده بودند.

 

پس از وفات امام جواد علیه السلام یاران و اصحابی که بر امامتش باقی و استوار بودند، امامت فرزندش و وصیّ او یعنی علی بن محمّد را پذیرفتند و همین طور تا زمان وفات علی بن محمّد ادامه دادند و چون رحلت امام علی بن محمّد معروف به «هادی» علیه السلام در سال 254 ه و نیز او از جمله امامان دوازده گانه و وصیّ پدرش بود، از این رو، شیعیان او بودند که بعدها به «امامیه» معروف شدند، اگرچه در زمان حیات او به این نام معروف نبودند. پس از رحلت امام هادی علیه السلام امامت به فرزندش حسن علیه السلام ، که به «عسکری» معروف بود، منتقل گردید. سعد اشعری می گوید: «کلیه یاران علی بن محمّد علیه السلام امامت فرزندش حسن بن علی علیه السلام را پذیرفتند و چون رحلت امام حسن عسکری علیه السلام در سال 260 ه. بود، از این رو، شیعیان او تا آن تاریخ به “امامیه” معروف نشده بودند.»(76)

بنابر این تحلیل، بسیار طبیعی می نماید که اراده مفهوم «شیعه اثناعشری (دوازده امامی)» از کاربرد اصطلاح «امامی» مربوط به زمانی باشد که دوازده امام و پیروان آن ها وجود خارجی و تاریخی پیدا کرده باشند. از این رو، ملاحظه می کنیم فرقه شناسان کهنی همچون نوبختی و سعد اشعری در گزارش های خود از فرقه های شیعی پس از رحلت امام حسن عسکری علیه السلام و آغاز غیبت صغرا، عنوان «امامیه» را ویژه گروهی می دانند که پس از رحلت امام یازدهم به وجود آمد و به حضور امام دوازدهم (عج) و غیبت آن بزرگوار معتقد بود؛(77) همان گروهی که از آن به بعد با عنوان «امامیه» و به تدریج، «اثنی عشریه» شناخته شد؛(78) همان گونه که بنابر گزارش شریف مرتضی و سخن شیخ مفید، «هیچ یک از فرقه های مورد ذکر (فرقه های پس از رحلت امام حسن عسکری علیه السلام ) در این زمان یعنی 373 ه وجود خارجی ندارند، جز امامیه اثنی عشریه که به امامت ابن حسن، که به اسم رسول خدا نامیده شده، معتقدند و بر زندگی و بقای ایشان تا زمان قیام او به شمشیر باور و اعتقاد دارند.»(79)

طرفه آنکه اصطلاح «امامیه» تا شروع غیبت امام دوازدهم، از نشانه های ویژه هیچ یک از دسته های شیعی نبوده و غیبت را می توان به مثابه ریشه و خاستگاه اصلی این عنوان به حساب آورد. البته این اصطلاح در نوشتارها و محاوره معاصران نیز هیچ گاه برای گروه های شیعی همانند «اسماعیلیه» و «زیدیه» به کار نمی رود و کاربرد آن ویژه شیعیان اثناعشری می باشد که حجم بیشتر شیعیان را نیز تشکیل می دهند.(80)

 

 

 

 

 

 

 

 

 


1 عضو هیأت علمی مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.

 

2. گردآوری این معانی را نک. در: زبیدی، تاج العروس، ج 5، ص 405 407 / ابن منظور، لسان العرب، ذیل واژه «شیعه». و نیز نک: محمّد جاودان، «مدخل شیعه»، مجله هفت آسمان، ش 15، ص 269 / ابو حاتم رازی (م 322) در کتاب الزینه فی الکلمات الاسلامیه العربیه، معانی لغوی این واژه را چنین بیان می کند: شیعه در لغت، به معنای دسته و گروه است. خداوند عزّوجل در قرآن می فرماید: «انّ الّذین فرّقوا دینهم و کانوا شیعا» (انعام: 159)؛ کسانی که دینشان را پاره پاره کردند و گروه گروه شدند. ابوعبیده در تفسیر این آیه گفته است: یعنی به فرقه ها و احزاب تبدیل شدند. «کلُّ حزبٍ بما لَدیهم فرحونَ» (مؤمنون: 53)؛ هر گروهی به آنچه دارند دل خوش اند. «هر حزبی» یعنی: هر شیعه و فرقه ای. اگر خبری در میان مردم پخش و پراکنده شود، می گویند: شاع الخبرُ فِی الناس.

 

بعضی گفته اند: شیعه یعنی: امّت. مجاهد در تفسیر آیه «مِن کلِّ شیعةٍ» (مریم: 69) گفته است: یعنی از هر امّتی. هنگامی که گفته می شود: آن شخص از شیعیان فلانی است، یعنی همراه او راه می رود. بعضی نیز گفته اند: «شیعة فلان» یعنی فرقه ای که پیرو فلانی است. کسائی گفته است: «تشایع» به معنای تعاون است و «شیعه» در آیه «مِن کلِّ شیعةٍ»، به معنای هر یک از متشایعان و کمک کنندگان و «تشایعوا» به معنای «تعاونوا» است. ابوعبیده گفته است: از همین باب است که به مرد شجاع می گویند: «مشیّع».

 

گاهی نیز «تشیّع» به معنای پراکنده کردن است و از همین باب است معنای این حدیث که از ابن مسعود یا از سعد پرسیدند :چه چیز تو را از چنین و چنان کاری باز می دارد؟ پاسخ داد: من ناخوش دارم که پیش رسول خدا بیایم و او به من بگوید: «شیّعتَ بین امّتی»؛ امت من را پراکنده کردی. «شیعا» در آیه «کانوا شیعا» هم از همین قبیل و به معنای «فرقا» می باشد. به گفته وی، این فرموده خدا: «ثمَّ لننزعنَّ مِن کلِّ شیعةٍ» یعنی: از تمام کسانی که همراهی و کمک کرده اند؛ زیرا «متشایع» یعنی یاور و کمک کار…

 

ابو عبیده درباره آیه «شیع الاوّلین» (حجر: 10) گفته است: «شیع» به معنای امّت های پیشین و مفرد آن «شیعه» است. دوستان نیز «شیَع» هستند. وی درباره آیه «و جَعَل اَهلَها شیعا»(قصص: 4) گفته: شیع یعنی: فرقه ها. شیعه علی را از آن رو به این نام خوانده اند که آنان فرقه ای بودند که از او پی روی و آن حضرت را کمک کردند. نیز گفته اند: به یاران علی، «شیعه» و به یاران معاویه، «احزاب» می گفتند.

 

بنابراین، واژه «شیعه» به دو صورت معرفه و نکره به کار می رود. می گویند: “هؤلاء الشیعة” هر گاه مراد، شیعه علی و گروه معروف به تشیّع باشد. اگر شخصی خاص از مردم منظور باشد، می گویند: هؤلاء شیعة فلان که با اضافه، معرفه می گردد. (ابوحاتم رازی، الزینه فی الکلمات الاسلامیه العربیه، بخش سوم، تصحیح عبداللّه سلوم سامرائی، چاپ شده به همراه کتاب الغلو والفرق الغالیه فی الحضارة الاسلامیه و نیز نک: ترجمه این اثر با عنوان گرایش ها و مذاهب اسلامی در سه قرن نخست هجری، ص 260 261.)

 

3. شیخ مفید، اوائل المقالات، تهران، دانشگاه تهران، 1413، ص 1.

 

4. ناصر بن عبدالله بن علی قفاری، اصول مذهب الشیعه، ج 1، ص 34 به نقل از: ابی عبدالله محمد بن ابی بکر الدمشقی، بدائع الفوائد، ج 1، ص 155.

 

5. به عنوان نمونه، نک: یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 197 / دینوری، الاخبار الطوال، ص 194 196 / مسلم بن حجّاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج 2، ص 168 و 170، باب «جامع صلاة اللیل و من نام عنه او مرض» / ابن ابی عاصم، کتاب السنه، ج 2، ص 454 / ابن جریر طبری، تاریخ طبری، ج 5، ص 53 54 / سامی النشار، نشأة الفکر الفلسفی، ج 2، ص 35 36.

 

6. ابوحاتم رازی، پیشین، ص 261 / شیخ مفید، پیشین، ص 2.

 

7. نک: ابن تیمیه، منهاج السّنّه: تحقیق محمد رشاد سالم، ج 1، ص 7 8 و ج 4، ص 137 / احسان الهی ظهیر، الشیعه و اهل البیت، لاهور، اداره ترجمان السنه، 1415، ص 52 / ناصر بن عبدالله بن علی قفاری، پیشین، ج 1، ص 31 32 و 53 56.

 

8. عبدالله فیّاض، تاریخ الشیعة الامامیه، ترجمه حسین زرین فام، ص 31.

 

9. رسول جعفریان، تاریخ تشیّع در ایران، قم، انصاریان، 1380، ج 1، ص 19.

 

10. برخی از این روایات را نک در: جلال الدین سیوطی، الدرالمنثور، بیروت، دارالفکر، ج 6، ص 589. گردآوری تعابیر گوناگون از این احادیث را نک. در: علیرضا برازش، المعجم المفهرس لالفاظ احادیث بحارالانوار، ج 7، واژه «شیعه» و «شیعتک».

 

11. یک نمونه آن را نک در: مجله شیعه شناسی، ش 1 و 2. ملاحظه پاسخ های استادان و نویسندگان شیعه پژوه در این گفت وگو به روشنی حکایت از آن دارند که صاحبان این نشست علمی نتوانسته اند به یک نتیجه روشنی در تعریف «شیعه» برسند. جمع بندی نهایی در گفتمان این است که شیعه دارای معانی متعدد بوده و مفهوم آن در محاورات صدر اسلام با کاربرد امروزین یکسان نمی باشد. تنها می توان گفت که نام شیعه در طول تاریخ با نام حضرت علی علیه السلام و اولاد علی علیه السلام گره خورده و شیعیان کسانی هستند که حضرت علی علیه السلام را در ظاهر و باطن و از لحاظ شخصیت معنوی و رهبری سیاسی اجتماعی، بر سایر صحابه مقدّم می دارند.

 

12. ابوحاتم رازی، پیشین، ص 259260.

 

13. سعد بن عبدالله اشعری قمی، المقالات و الفرق، با مقدّمه و تصحیح محمد جواد مشکور، ص 15 / حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعه، نجف اشرف، مکتبه مرتضویه، ص 1355، ص 17.

 

14. ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیین، تحقیق محمّد محیی الدین عبدالمجید، 1405، ص 65.

 

15. احمد امین عاملی، فجر الاسلام، بیروت، دارالکتاب العربی، 1969، ص 277.

 

16. شهید ثانی، شرح لمعه، کتاب «الوقف»، ج 3، ص 182. وی با توجه به تعریف خود، غلات و زیدیان غیر جارودی را از تعریف «شیعه» خارج دانسته، بقیه را داخل عنوان شیعی نموده است.

 

17. کامل مصطفی الشیبی، الصلة بین التصوّف و التشیّع، ج 1، ص 21.

 

18. ابوالحسن اشعری، پیشین، ج 1، ص 143.

 

19. شیخ طوسی، تلخیص الشافی، قم، دارالکتب الاسلامیه، 1394، ج 2، ص 56. شیخ طوسی در جای دیگر، این فرقه را ناصبی به حساب آورده است. (شیخ طوسی، التهذیب، ج 1، ص 364.)

 

20. سعد بن عبدالله اشعری قمی، پیشین، ص 19 / عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، ج 1، ص 140.

 

21. عبدالکریم شهرستانی، پیشین، ص 141 142.

 

22. شیخ مفید، پیشین، ص 1 3.

 

23. عبدالکریم شهرستانی، پیشین، ج 1، ص 131.

 

24. ابن حزم، الفصل، ج 2، ص 270. قید اعتقاد به امامت فرزندان امام علی علیه السلام نزد ابن خلدون (مقدّمه ابن خلدون، ص 196) و جرجانی (التعریفات، ص 129) نیز از شاخصه های شیعی گری به حساب آمده است.

 

25. نک: شریف یحیی الامینی، معجم الفرق الاسلامیه، ص 108 / جرجانی، شرح المواقف، ج 8، ص 385 / احمد امین، ضحی الاسلام، ج 3، ص 208.

 

26. سیدمحمّدحسین طباطبائی، شیعه در اسلام، ص 25 26.

 

27. محمّدتقی التستری، قاموس الرجال، ج 1، ص 99. این ویژگی اعتقادی برای شیعه را می توان در دیدگاه هشام بن حکم در مناظره با یکی از رقبای فکری خود ملاحظه کرد که شرط کرده و گفته بود: در صورتی که در مناظره درمانده گردم، به امام خود مراجعه می کنم. به همین دلیل است که برخی معتقدند: در تفکر شیعی، سخن امام و نص بر عقل مقدّمند و امام به جای عقل نشسته است. البته لازم است به این نکته توجه شود که در تفکر شیعی، پذیرش و تسلیم به قول امام بر مبنای استدلال عقلی و با فرض خطاناپذیری سخن امام است و شیعیان امام را از برجسته ترین عقلا می دانند. بگذریم از اینکه بیشترین تأکید بر عقل از جانب امامان شیعه رسیده است، تا جایی که امثال شهید مطهّری در مواردی عقل را بر نصوص شرعی نیز مقدم می دارند.

 

28. عبدالکریم شهرستانی، پیشین، ج 1، ص 131 / فرید وجدی، دائرة المعارف القرن العشرین، ج 5، ص 424 / عامر عبدالله فاتح، معجم الفاظ العقیده، ص 234.

 

29. نک: جعفر سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، بیروت، 1411 ق، ج 6، ص 89.

 

30. برخی از این احادیث را نک. در: شیخ صدوق، صفات الشیعه / محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 68. با بررسی مجموعه این روایات کاملاً روشن می شود که دغدغه اصلی ائمّه اطهار علیهم السلام ساختن شیعیان سلوکی بوده و تأکید آن ها بر این بوده که تمایز دوستداران آن ها به عبادت، تقوا، ورع، ادب، امانت داری و شرکت در غم و مشکلات عموم مؤمنان است و نه صرف برخی گرایش های قبلی و یا توجه به شعائر ظاهری.

 

31. چنین خلطی را نک. در: ابن تیمیه، منهاج السنه، ج 2، ص 106 / ناصر بن عبدالله بن علی قفاری، پیشین، ج 1، ص 54. وی در آنجا می گوید: شیعیان مدعی پی روی از علی علیه السلام و ائمّه هستند و در عمل تابع آن ها نیستند.

 

32. البته اینکه گفتیم اعتقاد جمهور شیعه به این معنا نیست که همه اندیشوران و نویسندگان تشیّع امامی نیز در این باره دیدگاه یکسانی داشته باشند، مسلّم است که نه تنها متکلّمان و دیگر عالمان شیعی در عصر غیبت درباره ماهیت و مفاد امامت و ویژگی های امامان هم داستان نبوده اند، بلکه اصحاب خاص امامان نیز در عصر حضور، در این باره هم سخن نبوده اند؛ مثلاً، این اعتقاد که خلافت و امامت حضرت علی علیه السلام در تمام شئون آن (سیاسی، مذهبی و باطنی) امری انتصابی و الهی بوده و آن حضرت در واقعه غدیر از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله به امامت منصوب شد و این امامت برای یازده تن از فرزندان وی نیز وجود دارد، از معتقدات اصلی و غالب تشیّع امامی است. با این همه، نزد برخی از متفکران و نویسندگان شیعی اثنا عشری خلافت امام علی و دیگر ائمّه اطهار علیهم السلام به مفهوم در دست گیری حاکمیت سیاسی و قدرت ظاهری نبوده، بلکه معنای اصلی آن مرجعیت دینی و تفسیر دین و شریعت و هدایت مردم به سوی خدا و استحکام و انسجام پیوند بین خدا و بندگان بوده است و اگر امام علی علیه السلام در آغاز امر، موضوع خلافت خویش را پی گرفت و سخن از غصب حقوق خویش به میان آورد، بدان علت بود که وی شایسته ترین فرد در بین یاران پیامبر صلی الله علیه و آله برای مقام خلافت بود، وگرنه آن حضرت برای خلافت به مفهوم حاکمیت سیاسی از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله منصوب نشده بود و امامان بعدی نیز هیچ گاه در پی به دست گیری خلافت نبودند و حتی از آ ن پرهیز نیز می کردند. (تفصیل چنین نگاهی را بنگرید: احمد قپانچی، خلافة الامام علی علیه السلام بالنص ام بالنصب. خلاصه ای از آن را نک. در: فصلنامه کتاب های اسلامی، ش 15.) مرحوم شهید مطهری رحمه الله نیز ضمن تقسیم شئون و وظایف امام به مرجعیت دینی و علمی و امامت باطنی و امامت سیاسی، معتقد است: خلافت و رهبری دنیوی جامعه از شئون فرعی است و برای امامت با ملازمه عقلی ثابت می شود. (ر. ک: مرتضی مطهّری، امامت و رهبری.)

 

33. ریشه لغوی این اصطلاح «رفض» و در لغت، به معنای ترک و رها کردن است. برای مثال، هنگامی که کسی جایی را ترک کند، می گویند: رَفَضَ فلانٌ موضع کذا. «پراکندگی و از هم گسیختگی» نیز یکی از معانی رفض است. (ابوحاتم رازی، پیشین، ص 270)

 

34. ابوحاتم رازی، پیشین، بخش سوم، ص 270. ابو حاتم رازی در این اثر، لقب «رافضه» را همانند شیعه، مرجئه، قدریه و مارقه از القاب کهنی می داند که درباره آن احادیثی وارد شده است و نتیجه می گیرد که رافضه نیز در عرض شیعه و از فرق کهن، اصلی و پنج گانه ای است که دیگر فرق از او منشعب شده است. اما به نظر می رسد که گزارش وی ناظر به آن دسته از احادیث ساختگی و منسوب به پیامبر صلی الله علیه و آله باشد که بنابر اذعان خود وی، توسط مرجئه مطرح شده اند. (همان، ص 271) و روشن است این دسته از اخبار علیه گروهی به نام «رافضه»، طرح و ترویج شده و به برخی از متون روایی اهل سنّت نیز راه یافته است. (نک: ابن ابی عاصم، پیشین، ج 1) از سوی دیگر، این موضوع خوشایند مذاق کلامی و فرقه ای برخی از فرقه نگاران متعصّب نیز واقع شده و حتی بر اساس آن مجوّز قتل شیعیان را نیز صادر کرده اند. (ابوحاتم رازی، پیشین، ص 271) این مربوط به زمانی است که دشمنان فکری تشیّع برای شکستن شیعیان از هیچ کوششی فروگذار نمی کردند. روشن ترین دلیل آن نیز این است که خود ابوحاتم نه تنها اصطلاح «شیعه» را کهن ترین اصطلاح فرقه ای دانسته و رافضه را یکی از فرق انشعابی شیعیان بر می شمارد (همان، ص 259)، بلکه خاستگاه ظهور این اصطلاح را نیز مربوط به حوادث سیاسی ایام صادقین علیهماالسلام می داند. (همان، ص 270 271.)

 

35. برای بررسی این واژه به عنوان یک ناسزای فرقه ای به شیعیان نک: فضل بن شاذان نیشابوری، الایضاح، ص 303 / مرتضی حسنی رازی، تبصرة العوام، تحقیق عبّاس اقبال، تهران، 1313، ص 167، 193 / نوبختی، پیشین، ص 22 / مطهّر بن طاهر مقدسی، البدأ والتاریخ، ج 5، ص 124 / محمّد یمنی، عقاید الثلاث و السبعین فرقه، ج 1، ص 446 447 / رسول جعفریان، تاریخ تشیّع در ایران، ج 1، ص 24 27.

 

36. نمونه هایی از آن را نک. در: بدرالدین الحوثی (نویسنده معاصر زیدی)، من هم الرافضه، ص 9، 21، 23، 29. احادیث ساختگی علیه رافضه به بسیاری از کتاب های روایی اهل سنّت راه یافته و این نویسنده از این ها ماخذ گرفته است.

 

37. این نام گذاری را برای همه گروه های شیعی و از جمله زیدیان نک. در: ابوالحسن اشعری، پیشین، ص 5 / عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ص 22 / اسفراینی، التبصیر فی الدین، ص 35 / فخر رازی، اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین، ص 35 / ملطی، التنبیه و الرد، ص 18 / تقی الدین احمد مقریزی، الخطط المقریزیه، ج 3 / محمّد یمنی، پیشین، ج 1، ص 446 و 452 / عراقی عثمان بن عبداللّه، الفرق المفترقه، تحقیق قوقلوی، آنکارا، 1961، ص 30 / ابن قتیبه، المعارف، ص 623 / ابن عبدربه، العقد الفرید، ج 2، ص 404.

 

38. نک: رسول جعفریان، پیشین، ج 1، ص 28 / عبدالجلیل قزوینی، کتاب النقض، ص 218.

 

39. برای نمونه، «اعتزال» در لغت، به معنای کناره گیری است، اما درباره وجه تسمیه «معتزله» به این نام، با گزارش های مختلف و احیانا متضاد ذیل روبه رو هستیم:

 

الف. نام گذاری آن ها به معتزله از این دلیل است که آنان با حضرت علی علیه السلام بیعت نکرده، از وی اعتزال گزیدند. (سعد بن عبدالله اشعری قمی، پیشین، ص 4 / علی سامی النشار، پیشین، ج 1، ص 376.)

 

ب. چون واصل بن عطاء، رئیس و مؤسس مکتب معتزله، از مجلس درس حسن بصری کناره گیری کرد و گوشه ای جداگانه برای خود اختیار کرد. (عبدالکریم شهرستانی، پیشین، ج 1، ص 55.)

 

ج. منشأ این نام گذاری، اعتزال یکی دیگر از بنیانگذاران مکتب معتزله به نام عمرو بن عبید، از مجلس درس حسن بصری بوده است. (ابوحاتم رازی، پیشین، ص 274 / زهدی جارالله، المعتزله، ص 10 به نقل از: ابن خلکان، وفیات الاعیان.)

 

د. چون معتقد به اعتزال صاحب گناه کبیره از مؤمنان و کافران بودند. (زهدی جاراللّه، پیشین، ص 11 به نقل از: مسعودی، مروج المذهب.)

 

ه . چون از قول امّت درباره مرتکب کبیره کناره گیری کردند و یا اساسا چون از ملت اسلام کناره گیری نمودند. (عبدالقادر بغدادی، پیشین، ص 118 / عراقی عثمان بن عبداللّه، پیشین، ص 46 / شهرستانی، پیشین، ج 1، ص 52.)

 

و. چون از مجالس مسلمانان کنار رفتند. (ملطی، التنبیه و الرد، ص 36 / اسفراینی، پیشین، ص 22.)

 

ز. چون سران آن ها از علایق دنیوی کناره گیری کردند و به زهد و تقوا روی آوردند. (ابوزهره، تاریخ المذاهب الاسلامیه، ص 118 119.)

 

ح. چون از بدعت ها و دیدگاه های اهل بدعت کناره گیری کردند. (ملطی، المنیة والامل، ص 4.)

 

ط. منشأ این نام گذاری نه دیدگاه های مزبور، بلکه بدین دلیل است که سخن معتزله در باب قضا و قدر همانند سخن فرقه «فروشیم»، از فرقه های یهودیان، می باشد و معنای لغوی «فروشیم» نیز در زبان آنان مرادف با مفهوم «معتزله» در زبان عربی می باشد. (احمد امین، فجر الاسلام، ص 344 345.)

 

درباره خاستگاه شکل گیری و دیگر اسامی پسندیده و ناپسند این فرقه نیز تفاوت های چندی وجود دارند. (گردآوری این اختلافات را نک. در: زهدی جارالله، پیشین، ص 9 15.) درباره منشأ نام گذاری «کمیانیه»، «مرجئه» و «قدریه» نیز با چنین مشکلی روبه رو هستیم. (به عنوان نمونه نک: ابوحاتم رازی، پیشین، ص 263 262، 273 272.)

 

40. ابوحاتم رازی، گرایش ها و مذاهب اسلامی در سه قرن نخست هجری، ترجمه علی آقانوری، ص 87.

 

41. عموم گزارشگران اگرچه داستان زید را منشأ پیدایش این لقب می دانند، اما در اینکه چرا این دسته زید را ترک کردند و اینکه این لقب توسط خود زید و یا دیگران طرح شده باشد، هم داستان نیستند. برای اطلاع از معانی و ریشه های تاریخی این اصطلاح نک: محسن المعلم، النصب و النواصب، ص 558539.

 

42. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، بیروت، مؤسسة الاعلمی، ج 7، ص 181 / ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 5، ص 89 / ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 136.

 

43. عبدالکریم شهرستانی، پیشین، ص 138 139 / عبدالقادر بغدادی، پیشین، ص 35 / ابوسعید نشوان الحمیری، الحور العین، ص 184 / محمد یمنی، پیشین، ج 1، ص 446. (برای نمونه، نک: محمّدجواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص 200 / اسفراینی، پیشین، ص 75 / فخر رازی، پیشین، ص 52 / ابوالحسن اشعری، پیشین، ص 491.)

 

44. ابوالحسن اشعری، پیشین، ص 15 16، ص 87. حاشیه نویس این کتاب نیز در یک داوری احساسی، علت این نام گذاری را «رفض دین» می داند. (همان، ص 87.)

 

45. عبدالکریم شهرستانی، پیشین، ج 1، ص 138.

 

46. سعد بن عبدالله اشعری قمی، پیشین، ص 77 78 / نوبختی، پیشین، ص 62 / عبّاس اقبال، خاندان نوبختی، ص 256 / محمّدجواد مشکور، پیشین، ص 200.

 

47. ملطی، پیشین، ص 21. توجه به این نکته مفید است که اتهام شیعیان امامی (عموما اثناعشری) به رافضی گری از سوی زیدیان با حرارت بیشتری عنوان شده است.

 

48. تقی الدین المقریزی، پیشین، ج 3، ص 407.

 

49. بدرالدین الحوثی، من هم الرافضه، ص 18 20.

 

50. همان، ص 9.

 

51. همان، ص 11 15.

 

52. عرفان عبدالحمید، تاریخ الاسلام السیاسی الثقافی، مرکز الغدیر، 1417، ص 717 - 719.

 

53. ابوحاتم رازی، پیشین، ص 270 / ابن رستم طبری، دلایل الامامه، قم، منشورات رضی، 1363 ش، ص 255.

 

54. نک: رسول جعفریان، پیشین، ج 1، ص 19 به بعد.

 

55. مرتضی حسنی رازی، تبصرة العوام، ص 28. فضل بن شاذان نیشابوری (م 260 ه) از محدثان و متکلّمان امامیه و از اصحاب امام جواد و امام علی النقی و امام حسن عسکری علیهم السلام در اثر کهن الایضاح، در پاسخ به یک حدیث ساختگی علیه رافضه، که آنان را مشرک و مهدور الدم می داند، می گوید: «… انّما رأینا الشیعة الذین تسمّونهم انتم الرافضة انّما خالفوکم فی تفضیل علیّ صلوات الله علیه علی ابی بکر و عمر و لم یقولوا اَنّ ابابکر و عمر ترکا الصلاة و لا زنیا و لاطاولا شربا الخمر و لا استحلاّ الحرام و لاالظلم. انّما قالوا علی علیه السلام افضل منهما و من غیرهما بسابقته و قرابته و صهره و نکایته فی المشرکین و علمه بکتاب الله و سنن رسوله. فاذا تفضیل علی علیه السلام علی ابی بکر و عمر عندکم اعظم من نکاح الامّهات و الاخوات … فاذاً تفضیل علی علیهما شرک یقتل من قال به.» (همان، ص 303) برای نمونه ر. ک: عبدالجلیل قزوینی، پیشین، ص 416.

 

56. ابوحاتم رازی، پیشین، ص 271.

 

57. شیخ مفید، الاختصاص، قم، مکتبه بصیری، 1379 ق، ص 104 105 و نیز نک: عبدالله فیّاض، پیشین، ص 74 75 / محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 68، ص 96 98 / فرات ابن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات کوفی، ص 139.

 

58. به عنوان نمونه، نک. دیدگاه اشعری را در: ابوالحسن اشعری، پیشین، ج 1، ص 88 / ابن حزم، پیشین، ج 4، ص 157.

 

59. نک: محمد یمنی، پیشین، ج 2، ص 487 و نیز نک: تعابیر ابن تیمیه در منهاج السنه.

 

60. عبدالکریم شهرستانی، پیشین، ج 1، ص 143 154.

 

61. محمدجواد مشکور، پیشین، ص 67.

 

62. شریف یحیی، معجم الفرق الاسلامیه، ص 46.

 

63. سیدمحسن امین عاملی، اعیان الشیعه، ج 1، ص 21.

 

64. ابوالحسن اشعری، پیشین، ج 1، ص 88.

 

65. ابوسعید نشوان الحمیری، پیشین، ص 181.

 

66. ابن مرتضی، پیشین، ص 21، 93.

 

67. نک: ملطی، التنبیه و الرّد، مقدّمه محمّد زاهد الکوثری، ص 4.

 

68. بنگرید: سمعانی، الانساب، ج 1، ص 344 / ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج 1، ص 201 / دهلوی، مختصر التحفة الاثنی عشریة، ص 20 / ملطی، التنبیه و الرد، تعلیقات محمّد زاهد الکوثری، ص 18 / کاشف الغطاء، اصل الشیعة و اصولها، ص 92 / شریف یحیی، معجم الفرق الاسلامیه، ص 19 و 46 / محمّد یمنی، پیشین، ج 2، ص 487 / فخر رازی، تلخیص المحصّل، ص 408 / ابوسعید نشوان الحمیری، پیشین، ص 181. این کتاب نیز اختلاف امامی و زیدی را در این می داند که امامیه امامت را تنها در امامان از نسل امام حسین علیه السلام صحیح می دانند، اما زیدیان معتقدند: امامت باید از نسل فاطمه و از نسل امام حسن علیه السلام نیز صحیح باشد. همچنین نک: ابو زهره، تاریخ المذاهب الاسلامیه، ص 44.

 

69. ابوسعد اشعری قمی، پیشین، ص 102.

 

70. شیخ مفید، العیون و المحاسن، ج 2، ص 91.

 

71. شیخ مفید، پیشین، 4 7.

 

72. ابن ندیم، الفهرست، چاپ نجف، 1960، ص 113.

 

73. ابن داود حلّی، الرجال، تهران، 1342، ص 310.

 

74. همان، ص 98.

 

75. همان، ص 194.

 

76. نک: عبدالله فیّاض، تاریخ الامامیه و اسلافهم من الشیعه، ص 77 79.

 

77. ابوسعد اشعری قمی، پیشین، ص 102 / نوبختی، پیشین، ص 90. شهرستانی ضمن بحث در مورد شیعه دوازده امامی که به رحلت امام موسی کاظم علیه السلام اعتقاد پیدا کردند و «قطعیه» نامیده شدند، چنین می گوید: «امامت را به سوی فرزندانش راندند، طوری که بعد از موسی کاظم علیه السلام به امامت فرزندش علی الرضا علیه السلام اعتقاد داشتند، پس از او محمدتقی جواد علیه السلام و بعد علی بن محمّد نقی که مرقدش در قم است (معروف این است که مرقد ایشان در سامرّاء عراق است)، سپس حسن عسکری الزکی علیه السلام و بعد از او محمّدقائم منتظر علیه السلام که از دوازدهمین می باشد و این طریق دوازده امامی (اثنی عشری) در این زمان است.» (عبدالکریم شهرستانی، پیشین، ج 1، ص 150.)

 

78. البته این به معنای فراموشی و انکار آن دسته از احادیث مشهور پیامبر صلی الله علیه و آله در اشاره به خلفای اثنا عشر پس از خودش و نیز برخی از روایاتی که از امامان شیعه، به ویژه امام جعفر صادق علیه السلام درباره امامان و اوصیای دوازده گانه و حتی معرفی نام آن ها رسیده، نیست. گو اینکه احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله در باب خلفای اثنا عشر در قرون نخست از شهرت ویژه ای برخوردار بوده، اما ذهنیت مخاطبان این احادیث هیچ گاه متوجه آنچه بعدا به عنوان امامان دوازده گانه شیعه شناخته شدند، نبوده است. شاید این ابهام در مصادیق خارجی و عدم توجه به پیامد قوّت بخش آن برای تفکر شیعی بود که به ترویج این گونه احادیث عمدتاً در بین محدّثان اهل تسنّن دامن زد و احیاناً برخی از آن ها در تلاشی ناموفق در پی آن بودند که این احادیث را با احتساب برخی خلفای اموی و یا عبّاسی با خلفای راشدین منطبق کنند؛ احادیثی از این دست از طرف امامان علیهم السلام نیز رسیده و آن بزرگان ضمن اشاره به موضوع امامان و اوصیای دوازده گانه، گاهی اسامی و خصوصیات آن ها را نیز روشن کرده اند. (محمّد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 525 535) با این حال، این احادیث نیز داستان ویژه خود را دارند؛ چرا که به سادگی نمی توان صدور این احادیث را در فضای همگانی جامعه و به صورت علنی و آن هم در جوّ تقیّه زده آن روزگار پذیرفت. طبیعی بود که امامان علیهم السلام با توجه به شرایط سخت سیاسی و حسّاسیت خلفا، نتوانند به طور علنی مصادیق خارجی امامت را با نام آن ها روشن کنند، بلکه این کار صرفاً برای عده خاصی و به عنوان اسرار غیر قابل فاش انجام می شده است. از این رو بود که گاهی حتی برخی از اصحاب خاص امامان پس از درگذشت هر یک از امامان، به ویژه از عصر صادقین علیهماالسلام به بعد، در تعیین مصداق واقعی امام، دچار حیرت و اختلاف می شدند. و نیز شاید عدم نقل این گونه احادیث در کتاب های حدیثی قرن سوم و عصر حضور امامان و از طرفی، طرح آن ها در جوامع حدیثی پس از عصر حضور و شروع غیبت صغرا نیز به همین دلیل بوده است. با این همه، اثبات برخی از جزئیات و جریان های تاریخی و موضوعات مورد اختلاف به وسیله احادیث از قوّت چندانی برخوردار نیست.

 

79. شریف مرتضی، الفصول المختاره، ص 318.

 

80. ابو فرج عبدالرحمان بن جوزی، تلبیس ابلیس، قاهره، 1928، ص 22 / عبدالله فیّاض، پیشین، ص 95.




 نظر دهید »

خوش آمد

25 بهمن 1395 توسط نازي مولائي

با سلام خدمت دوستان و اساتید محترم 

در این وبلاگ سعی می شود به امید خدا و با توسل به ائمه اطهار علیهما سلام افکار واعتقادات شیعه را بگنجانیم  تامورد استفاده دوستان قرار گیرد

ومن الله التوفیق

وعلیه التکلان

 نظر دهید »
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

مذهبی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس